تدبیرگری
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
تدبیر کردن عمل تدبیر ٠
لغت نامه دهخدا
تدبیرگری. [ ت َ گ َ ] ( حامص مرکب ) تدبیر کردن. عمل تدبیرگر :
پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک
از نکورایی و دانایی و تدبیرگری.
پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک
از نکورایی و دانایی و تدبیرگری.
فرخی.
کلمات دیگر: