مترادف بی قواره : بدریخت، بدمنظر، زشت، ناجور، نامتناسب متضاد بی قواره : خوش قواره
فارسی به انگلیسی
awkward, clumsy, graceless
مترادف و متضاد
ugly(صفت)
زشت، ترسناک، کریه، مهیب، بد منظر، بد گل، نا زیبا، بی قواره
بدریخت، بدمنظر، زشت، ناجور، نامتناسب ≠ خوشقواره
فرهنگ فارسی
بی اندام . به اندام . یا ناقواره . پارچه و قماش که از قدر حاجت بیشتر یا کمتر است . پارچه که یا ناقص و یا زائد از جام. مقصود باشد .
لغت نامه دهخدا
بی قواره. [ ق َ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + قواره ) بی اندام. بداندام. ( یادداشت مؤلف ). || ناقواره. پارچه و قماش که از قدر حاجت بیشتر یا کمتر است. پارچه که یا ناقص و یا زائد از جامه مقصود باشد. ( یادداشت مؤلف ). - بی قواره بریدن ؛نه باندازه برش دادن.
پیشنهاد کاربران
نکره
زشت و بد ترکیب
بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست. حافظ ( از انجمن آرا ) .
نابه اندام . [ ب ِ اَ ] ( ص مرکب ) ناموزون . نامتناسب . که باندام نیست .