کلمه جو
صفحه اصلی

کون گشاد

فرهنگ فارسی

۱ - کسی که سوراخ دبرش فراخ باشد فراخ کون . ۲ - تنبلی کاهل .

لغت نامه دهخدا

کون گشاد. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که سوراخ دبرش فراخ باشد. || کنایه است از تنبل. کاهل. ( فرهنگ فارسی معین ). سخت کاهل در کارها. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آدم تنبل و سست و پی کار نرو. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).

پیشنهاد کاربران

تنه لش، گشاد، بی آر، بی بخار

کونگشاد استعاره از تنبلی مفرط بدون هیچ بهانه و عملکرد
معنی دیگر آن به انسانهایی گفته می شود که مسئولیت و وظایف خودرا انجام نمی دهند .

Skiver

Lazyass

گشاده میان. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن. کوتاهی کردن در خدمت :
اگر گشاده میان بوده ام ز خدمت تو
نه بسته بودم پیش مخالف تو کمر.
فرخی.


کلمات دیگر: