کلمه جو
صفحه اصلی

مقبول طلعت

فرهنگ معین

( ~. طَ عَ ) [ ع . ] (ص مر. )زیبارو، به غایت زیبا.

پیشنهاد کاربران

مقبول طلعت : پسندیده سیما .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 109 ) .

خوش سیما ، خوب رخ

ملک گفت : شنیدم که بازرگانی پسری داشت مقبل طالع، مقبول طلعت ، عالی همت. . . ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 59 ) . در نواحی ابخاز. . . دوستی داشتم مهترزاده الحق جوانی هنرمند شیرین و شمشیرزن ، مقبول طلعت ، تمام آفرینش. . . ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 81 ) .

- ستوده طلعت ؛ نیکو صورت :
تو را همایون دارد پدر بفال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای.
فرخی.


کلمات دیگر: