کلمه جو
صفحه اصلی

معاف کردن


مترادف معاف کردن : بخشودن، عفو کردن، معاف داشتن، برکنارداشتن

فارسی به انگلیسی

acquit, exempt, remit, spare

فارسی به عربی

اطرد , ختم , عذر , مسوولیة , معفی , وزع

مترادف و متضاد

remit (فعل)
خرد شدن، بخشیدن، امرزیدن، معاف کردن، پول رسانیدن، وجه فرستادن

frank (فعل)
باطل کردن، چپانیدن، معاف کردن، اجازه عبور دادن، مجانا فرستادن، مهر زدن

excuse (فعل)
تبرئه کردن، معذرت خواستن، معاف کردن، معذور داشتن

dispense (فعل)
باطل کردن، بخشیدن، توزیع کردن، معاف کردن، باطل شدن

dismiss (فعل)
مرخص کردن، خارج کردن، عزل کردن، معزول کردن، منفصل کردن، روانه کردن، معاف کردن

exempt (فعل)
معاف کردن

enfranchise (فعل)
ازاد کردن، معاف کردن، از بندگی رهاندن، حق رای دادن، حقوق مدنی اعطا کردن به

بخشودن، عفو کردن، معاف داشتن


برکنارداشتن، معاف داشتن


۱. بخشودن، عفو کردن، معاف داشتن
۲. برکنارداشتن، معاف داشتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) معاف داشتن .
عفو کردن و بخشیدن معاف فرمودن

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) گذشت کردن .

لغت نامه دهخدا

معاف کردن. [ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عفو کردن و بخشیدن. معاف فرمودن. ( ناظم الاطباء ). معاف داشتن : بخت النصر گفته بود که هیچ کس را معاف نخواهم کرد. ( قصص الانبیاء ص 180 ). حضرت ملک الملوک معاصی آن طایفه را معفو گرداند و از عتب و عتاب معاف کند. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 315 ). و رجوع به معاف داشتن و معاف شود.

پیشنهاد کاربران

معاف کردن : بخشودن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 32 ) .


کلمات دیگر: