کلمه جو
صفحه اصلی

شرمسار کردن

فارسی به انگلیسی

abash, confuse, humiliate, to put to shame

to put to shame, abash, confuse, humiliate


abash, confuse, humiliate


فرهنگ فارسی

خجل ساختن شرمنده کردن

لغت نامه دهخدا

شرمسار کردن. [ ش َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خجل ساختن. شرمنده کردن :
چون به نیکیم شرمسار نکرد
به بدی چند شرمسار کند.
خاقانی.
خلقند شرمسار ز فریاد من که من
فریاد می کنم که مرا شرمسار کرد.
خاقانی.
خدایابه عزت که خوارم مکن
به ذل گنه شرمسارم مکن.
سعدی ( بوستان ).
مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس.
سعدی ( بوستان ).

پیشنهاد کاربران

بشرم آوردن ؛ خجلت زده کردن. شرمسارساختن. شرمنده کردن :
ز پای و رکیبش همی مهر من
بجنبد بشرم آورد چهر من.
فردوسی.


کلمات دیگر: