کفح شرمنده شدن خجل گشتن
شرمنده گشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شرمنده گشتن. [ ش َ م َ دَ / دِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) کفح. ( منتهی الارب ). شرمنده شدن. خجل گشتن. شرمسار شدن. ( یادداشت مؤلف ) : چون نامه بخواند شرمنده گشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 370 ). رجوع به شرمنده شدن شود.
پیشنهاد کاربران
بشرم در افتادن ؛ شرمنده شدن. حالت شرم و خجلت دست دادن :
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر بشرم در افتادم از محقر خویش.
سعدی.
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر بشرم در افتادم از محقر خویش.
سعدی.
کلمات دیگر: