پُل میشِل فوکو (به فرانسوی: Paul Michel Foucault) (زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ - درگذشتهٔ ۲۴ ژوئن ۱۹۸۴) فیلسوف، تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی بود.
شهرت فوکو در آن است که او نخستین کسی است که از فرضیهٔ روشنگری دربارهٔ عینی بودن شناخت خلع ید کرده است. فوکو عنوان کرد که زبان، حقیقت جهان را بیان نمی کند بلکه بازتابی از تجربهٔ شخصی فرد است.
او در مطالعات انسان شناختی خود مطرح می کند که میان استفاده از زبان و قدرت، نوعی همبستگی وجود دارد، به گونه ای که زبان برای قدرتمندان و صاحبان امتیاز جنبهٔ ابزاری دارد و در حفظ و حمایت از پایگاه اجتماعی-سیاسی آن ها عمل می کند.
نزد فوکو، وظیفهٔ هرمنوتیک خلع از قدرت نهفته در ورای متنی است که می خوانیم. در نتیجه، او نسبت به مضبوطات و اسناد تاریخی از آن دست که عرضه می شوند، چنین نظر دارد که همه ذهنی و تحریف شده اند و در واقع جهان بینی نویسنده و خواننده را بازتاب می کنند. رخدادهای تاریخی ای که ما ضبط می کنیم، آن هایی است که در واقع با میل ما به قدرت تناسب دارند.
برخی فوکو را یک «نوساختارگرا» می دانند اما اغلب او را اندیشمندی «پساساختارگرا» تلقی می کنند.
وی، فرزند «آن مالاپار» و جراح متمول «پل فوکو» بود که در ۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ در ناحیه سنت موار، پواتیه، فرانسه به دنیا آمد. بعدها اسم خود را به میشل فوکو تغییر داد. او صاحب کرسی «تاریخ نظام های فکری» در کالج دو فرانس بود و در دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو و دانشگاه کالیفرنیا، برکلی تدریس کرد.
به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی دربارهٔ جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم محسوب می شود. همچنین فوکو جزو رهبران نظری پساساختارگرایی محسوب می شود، هر چند از آن ها فاصله گرفت و در مصاحبه ای که بعدها از آن برائت جست، به صراحت خود را نیچه گرا نامیده است.
فوکو فرزند زمانه ای پرآشوب بود. دهه های شصت و هفتاد در فرانسه، همه جا پر بود از تظاهرات و اعتصاب ها و شورش های دانشجویی، در مقابل اقتدار سیاسی. ذهنیت مردم چنان تغییر پیدا کرده بود که در همه چیز حتی در این که چه کسی وظایف درون خانه را به عهده داشته باشد و چه کسی وظایف بیرون خانه نشانی از قدرت سیاسی می یافتند؛ و تمام فعالیت های فوکو نیز بر همین محور بود که چگونه ساختار قدرت تمام شئون زندگی اجتماعی را کنترل می کند.
شهرت فوکو در آن است که او نخستین کسی است که از فرضیهٔ روشنگری دربارهٔ عینی بودن شناخت خلع ید کرده است. فوکو عنوان کرد که زبان، حقیقت جهان را بیان نمی کند بلکه بازتابی از تجربهٔ شخصی فرد است.
او در مطالعات انسان شناختی خود مطرح می کند که میان استفاده از زبان و قدرت، نوعی همبستگی وجود دارد، به گونه ای که زبان برای قدرتمندان و صاحبان امتیاز جنبهٔ ابزاری دارد و در حفظ و حمایت از پایگاه اجتماعی-سیاسی آن ها عمل می کند.
نزد فوکو، وظیفهٔ هرمنوتیک خلع از قدرت نهفته در ورای متنی است که می خوانیم. در نتیجه، او نسبت به مضبوطات و اسناد تاریخی از آن دست که عرضه می شوند، چنین نظر دارد که همه ذهنی و تحریف شده اند و در واقع جهان بینی نویسنده و خواننده را بازتاب می کنند. رخدادهای تاریخی ای که ما ضبط می کنیم، آن هایی است که در واقع با میل ما به قدرت تناسب دارند.
برخی فوکو را یک «نوساختارگرا» می دانند اما اغلب او را اندیشمندی «پساساختارگرا» تلقی می کنند.
وی، فرزند «آن مالاپار» و جراح متمول «پل فوکو» بود که در ۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ در ناحیه سنت موار، پواتیه، فرانسه به دنیا آمد. بعدها اسم خود را به میشل فوکو تغییر داد. او صاحب کرسی «تاریخ نظام های فکری» در کالج دو فرانس بود و در دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو و دانشگاه کالیفرنیا، برکلی تدریس کرد.
به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی دربارهٔ جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم محسوب می شود. همچنین فوکو جزو رهبران نظری پساساختارگرایی محسوب می شود، هر چند از آن ها فاصله گرفت و در مصاحبه ای که بعدها از آن برائت جست، به صراحت خود را نیچه گرا نامیده است.
فوکو فرزند زمانه ای پرآشوب بود. دهه های شصت و هفتاد در فرانسه، همه جا پر بود از تظاهرات و اعتصاب ها و شورش های دانشجویی، در مقابل اقتدار سیاسی. ذهنیت مردم چنان تغییر پیدا کرده بود که در همه چیز حتی در این که چه کسی وظایف درون خانه را به عهده داشته باشد و چه کسی وظایف بیرون خانه نشانی از قدرت سیاسی می یافتند؛ و تمام فعالیت های فوکو نیز بر همین محور بود که چگونه ساختار قدرت تمام شئون زندگی اجتماعی را کنترل می کند.
wiki: میشل فوکو