خواندن اوراد و عزایم در فسونگری . به کنایت فریب دادن .
فسون خواندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فسون خواندن. [ ف ُ خوا / خا دَ ] ( مص مرکب ) خواندن اوراد و عزایم در فسونگری. || به کنایت فریب دادن. گول زدن. براهی دیگر بردن :
فزونی مر او راست بر ما کنون
به دینار خوانیم بر وی فسون.
همی خواند در من هزاران فسون.
وز او جستم بزیر لب که چونی.
گفت حق بر وی فسون خواند و قصص.
حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زآن فسون.
فزونی مر او راست بر ما کنون
به دینار خوانیم بر وی فسون.
فردوسی.
که او بدبدین بد مرا رهنمون همی خواند در من هزاران فسون.
فردوسی.
بصد حیلت بر او خواندم فسونی وز او جستم بزیر لب که چونی.
نظامی.
مرغ بی اندازه چون شد در قفس گفت حق بر وی فسون خواند و قصص.
مولوی.
|| خواندن اوراد و افسونگری کردن برای نجات مارگزیده و سلیم : حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زآن فسون.
مولوی.
کلمات دیگر: