کلمه جو
صفحه اصلی

قرور

فرهنگ فارسی

آب خنک

لغت نامه دهخدا

قرور. [ ق َ ] (ع ص ) آب خنک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).


قرور. [ق ُ ] ( ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آرمیدن. ( منتهی الارب ). || خنک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).روشن چشم گردیدن. ( ترجمان ترتیب عادل ). || سپری شدن گریه. || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. ( منتهی الارب ). گویند: قَرَّت ْ عَینُه ُ قروراً و قرةً [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ]؛ خنک گردید، سپری شد گریه ، یا دید آنچه آرزوی آن داشت. ( منتهی الارب ).

قرور. [ ق َ ] ( ع ص ) آب خنک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

قرور. [ق ُ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آرمیدن . (منتهی الارب ). || خنک گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).روشن چشم گردیدن . (ترجمان ترتیب عادل ). || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). گویند: قَرَّت ْ عَینُه ُ قروراً و قرةً [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ]؛ خنک گردید، سپری شد گریه ، یا دید آنچه آرزوی آن داشت . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: