کلمه جو
صفحه اصلی

متساهل

فارسی به انگلیسی

latitudinarian

عربی به فارسی

بخشنده , زياده رو , لخت , سست , شل , سهل انگار , اهمال کار , لينت مزاج , شل کردن , ول کردن , رهاکردن , بامدارا , اسان گير , ملا يم , باگذشت , ضد يبوست , ملين


فرهنگ فارسی

آسان گیرنده

لغت نامه دهخدا

متساهل. [م ُ ت َ هَِ ] ( ع ص ) همدیگر آسان گیرنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خوش خوی و آسان به سوی یکدیگر. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تساهل شود.


کلمات دیگر: