کلمه جو
صفحه اصلی

کالو

فارسی به انگلیسی

confiding

فرهنگ اسم ها

اسم: کالو (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: kalo) (فارسی: کالو) (انگلیسی: kalo)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی

فرهنگ فارسی

پهلوانی تورانی ( داستان ) : [ چو کالو بدید اندر آمد به پشت یکی گرزویک تیغ هندی به مشت . ]
( اسم ) ۱ - تنه بدن . ۲ - صورت شکل .
مولف آرژانتینی که در بوئنو آیرس بدنیا آمد

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - تنه ، بدن . ۲ - صورت ، شکل .

لغت نامه دهخدا

کالو. (اِ) کالوخ . (آنندراج ). رجوع به کالوخ شود.


کالو. (اِخ ) کالوی . نام پهلوان تورانی :
چو کالو بدید اندر آمد به پشت
یکی گرز و یک تیغ هندی به مشت .

فردوسی .



کالو. [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) از کلاه فارسی . قسمی کلاه پلیس .


کالو. ( اِ ) بدن و تن. کالوب. || نمونه. || نقشه. || قالب. || غضروف. || هرچیز نارسیده. ( ناظم الاطباء ). بمعنی اخیر ظاهراً صورت دیگری از کالک و کاله است. رجوع به کالوب شود.

کالو. [ ل ُ ] ( فرانسوی ، اِ ) از کلاه فارسی. قسمی کلاه پلیس.

کالو. ( اِ ) کالوخ. ( آنندراج ). رجوع به کالوخ شود.

کالو. ( اِخ ) کالوی. نام پهلوان تورانی :
چو کالو بدید اندر آمد به پشت
یکی گرز و یک تیغ هندی به مشت.
فردوسی.

کالو. (اِ) بدن و تن . کالوب . || نمونه . || نقشه . || قالب . || غضروف . || هرچیز نارسیده . (ناظم الاطباء). بمعنی اخیر ظاهراً صورت دیگری از کالک و کاله است . رجوع به کالوب شود.


دانشنامه عمومی

کالو ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کالو (درگز)
کالو (دیر)
کالو (کلات)
کالو (رشته کوه تخت سلیمان)

گویش مازنی

لانه


/kaaloo/ لانه


کلمات دیگر: