کلمه جو
صفحه اصلی

قتول

فرهنگ فارسی

بر جای مانده سست فرو هشته اندام

لغت نامه دهخدا

قتول. [ ق َ ] ( ع ص ) بسیار کشنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کثیرالقتل. ( اقرب الموارد ): امراءة قتول ؛ زن کشنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار قتل و کشش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قُتل و قُتُل. ( منتهی الارب ).

قتول. [ ق ِ وَل ل ] ( ع ص ) برجای مانده سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). العی المسترخی. ( اقرب الموارد ). || فروهشته اندام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قتول . [ ق َ ] (ع ص ) بسیار کشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کثیرالقتل . (اقرب الموارد): امراءة قتول ؛ زن کشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار قتل و کشش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قُتل و قُتُل . (منتهی الارب ).


قتول . [ ق ِ وَل ل ] (ع ص ) برجای مانده ٔ سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). العی ﱡ المسترخی . (اقرب الموارد). || فروهشته اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


گویش مازنی

/ghotool/ چشمک - نیش خند

۱چشمک ۲نیش خند



کلمات دیگر: