کلمه جو
صفحه اصلی

کاسره

فرهنگ فارسی

مونث کاسر
دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین

لغت نامه دهخدا

( کاسرة ) کاسرة. [ س ِ رَ ] ( ع ص ) زن شکننده. ( منتهی الارب ). مؤنث کاسر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کاسر شود. ج ، کواسر و کُسَّر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کواسر؛ شتران که بشکنند چوب را. ( منتهی الارب ).
کاسره. [ س ِ رِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین ، واقع در ده هزارگزی جنوب خاوری سر پل ذهاب. کنار راه فرعی کلاوه. دشت و گرمسیر و دارای 100 تن سکنه است. آب از سراب قلعه شاهین دارد. محصول آن غلات و برنج و توتون و تریاک و لبنیات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

کاسره . [ س ِ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین ، واقع در ده هزارگزی جنوب خاوری سر پل ذهاب . کنار راه فرعی کلاوه . دشت و گرمسیر و دارای 100 تن سکنه است . آب از سراب قلعه شاهین دارد. محصول آن غلات و برنج و توتون و تریاک و لبنیات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


کاسرة. [ س ِ رَ ] (ع ص ) زن شکننده . (منتهی الارب ). مؤنث کاسر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاسر شود. ج ، کواسر و کُسَّر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کواسر؛ شتران که بشکنند چوب را. (منتهی الارب ).


گویش مازنی

/kaasre/ نی کوتاهی که در لا به لای پارچه ی در حال بافتن گذارند تا نخ ها در هم نرود

نی کوتاهی که در لا به لای پارچه ی در حال بافتن گذارند تا نخ ...



کلمات دیگر: