nimble, agile, quick
قچاق
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
ماخوذازترکی مغولی، چاق و پرزور، باقدرت
( صفت ) ۱ - چاق فربه ۲ - با قدرت توانا : همگنان تو همه چابک و رندند و قچاق دستیاران تو چون سرو همه بالا چاق . ( گل کشتی . توبا ۴۵ )
( صفت ) ۱ - چاق فربه ۲ - با قدرت توانا : همگنان تو همه چابک و رندند و قچاق دستیاران تو چون سرو همه بالا چاق . ( گل کشتی . توبا ۴۵ )
فرهنگ معین
(قُ چّ ) [ مغ . ] (ص . ) ۱ - چاق ، فربه . ۲ - باقدرت ، توانا.
لغت نامه دهخدا
قچاق. [ ق ُچ ْ چا ] ( مغولی ، ص ) باقدرت. ( ناظم الاطباء ). توانا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || چاق و فربه. ( آنندراج ). زوردار. ( ناظم الاطباء ).
گویش مازنی
/ghechchaagh/ چاخ لوق – نوعی پرنده تیز رو & قاچاق & چاق و چله - سرحال ۳تنومند
چاخ لوق – نوعی پرنده تیز رو
قاچاق
۱چاق و چله ۲سرحال ۳تنومند
گویش بختیاری
پرقدرت، قوى.
کلمات دیگر: