کلمه جو
صفحه اصلی

مجازی


مترادف مجازی : استعاری، صوری، کنایی، ازروی مجاز، مربوط به مجاز

برابر پارسی : انگاری، ناآشکار، ناهست، هست نما

فارسی به انگلیسی

figurative, metaphorical, false, virtual

figurative, metaphorical, false


figurative


فارسی به عربی

ضمنی , مجازی

عربی به فارسی

مجازي , رمزي , کنايه اي , تمثيلي , استعاره اي , تشبيهي


مترادف و متضاد

translative (صفت)
انتقالی، مجازی، ترجمه ای، استعاری، پچواکی

allegorical (صفت)
تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایه ای

figurative (صفت)
تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایه ای، تلویحی، تصویری

virtual (صفت)
واقعی، مجازی، موجود بالقوه، تقدیری

implicit (صفت)
مطلق، مجازی، بی شرط، ضمنی، التزامی، اشاره شده، تلویحا فهمانده شده

figural (صفت)
مجازی، دارای گوشه و کنایه، صورت وار، بطور تشبیه

tropologic (صفت)
مجاز، مجازی، گرمسیری، دارای تفسیر اخلاقی

idiomatic (صفت)
مجازی، مصطلح، اصطلاحی

استعاری، صوری، کنایی


ازروی مجاز، مجاز


مربوط به مجاز


۱. استعاری، صوری، کنایی
۲. ازروی مجاز، مجاز
۳. مربوط به مجاز


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جزا دهنده نیکی و بدی را ( عموما ) . ۲ - پاد افراه دهنده مجازات کننده : می گفتم که عالم را آفرید گاریست مجازی کریم و مکافی رحیم ...

مربوط به مجازواژه


فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) غیرحقیقی .

لغت نامه دهخدا

مجازی. [ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به مجاز یعنی غیر حقیقی. ( غیاث ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ، ضد حقیقی. ( ناظم الاطباء ). مقابل حقیقی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
آنچ آید از او ناید از دگر کس
کی کار حقیقت بود مجازی.
مسعودسعد.
گل و مل ترا خادمانند، از آن شد
وفای گل و صحبت مل مجازی.
خاقانی.
وعده ها باشد حقیقی دلپذیر
وعده ها باشد مجازی تاسه گیر.
مولوی.
این وجد و سماع مامجازی نبود
وین رقص که می کنیم بازی نبود.
علاءالدوله سمنانی.
از حقیقت بر تو نگشاید دری
زین مجازی مردمان تا نگذری.
شیخ بهائی.
- سرای مجازی ؛ دنیا. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مقام مجازی ؛ سرای مجازی. دنیا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر
در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز.
حافظ.

مجازی. [ م ُ ] ( ع ص ) جزا دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). پاداش دهنده. ( ناظم الاطباء ): می گفتم که عالم را آفریدگاری است مجازی کریم و مکافی رحیم. ( جوامع الحکایات ).

مجازی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مجاز یعنی غیر حقیقی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، ضد حقیقی . (ناظم الاطباء). مقابل حقیقی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
آنچ آید از او ناید از دگر کس
کی کار حقیقت بود مجازی .

مسعودسعد.


گل و مل ترا خادمانند، از آن شد
وفای گل و صحبت مل مجازی .

خاقانی .


وعده ها باشد حقیقی دلپذیر
وعده ها باشد مجازی تاسه گیر.

مولوی .


این وجد و سماع مامجازی نبود
وین رقص که می کنیم بازی نبود.

علاءالدوله ٔ سمنانی .


از حقیقت بر تو نگشاید دری
زین مجازی مردمان تا نگذری .

شیخ بهائی .


- سرای مجازی ؛ دنیا. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مقام مجازی ؛ سرای مجازی . دنیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر
در این سراچه ٔ بازیچه غیر عشق مباز.

حافظ.



مجازی . [ م ُ ] (ع ص ) جزا دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). پاداش دهنده . (ناظم الاطباء): می گفتم که عالم را آفریدگاری است مجازی کریم و مکافی رحیم . (جوامع الحکایات ).


فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) ویژگی آنچه به صورت مجاز به کار رفته باشد.
۲. غیرحقیقی، غیرواقعی.
جزادهنده، پاداش دهنده.

۱. (ادبی) ویژگی آنچه به‌صورت مجاز به کار رفته باشد.
۲. غیرحقیقی؛ غیرواقعی.


جزادهنده؛ پاداش‌دهنده.


دانشنامه آزاد فارسی

مجازی (رایانه). مَجازی (رایانه)(virtual)
چیزی که فاقد موجودیت فیزیکی است. اکثر رایانه ها حافظۀ مجازیدارند که دستیابی به حافظه را به نظر سریع تر از آنچه که هست نشان می دهند. ماهیت حافظه مجازی یک شبیه سازی رایانه ایبا محیطی کاملاً فیزیکی است.

فرهنگ فارسی ساره

هس تنما


فرهنگستان زبان و ادب

{metonymic} [زبان شناسی] مربوط به مجازواژه

پیشنهاد کاربران

ناراست، ناراستین
در باز تاب واقعیت_ ( حقیقت ) ، باز تاب تصویری
غیر واقعی
تصور ( تصویر ) ذهنی از واقعیت مانند دیدن تصویر در آیئنه
تصویر منعکس، تصویر منعکس در یک نمایانه
تصویری، دروغی
نمای تصویری
فرایند نمای تصویری

در پهلوی " اهستیک ahastik " ، اهستی
فضای مجازی = اسپاش اهستی

ساختگی

زیبنده ترین برابر گمانیک و اهستیک میباشد

راست نما

با بدیده گرفتن روند پیشرفت فن آوری های رایانه ای و رسانه ای و کمرنگ و زدوده شدن گام بگامِ مرز میان فراخنای راستین و ناراستین، ساختگی یا اَهستیک، واژه ی پیشنهادی �راست نما� را باریک تر از دیگر برابرها می بینم.

مجازی
از نگر ستود ( تعریف ) مجازی جهان رویدادی یا رُخدادی یا واقعی است چون روی یا رُخ میدهد و به نادرست جهان نارویدادی میگویند چون پایه را بر بساویدن و لَمسیدن گذاشته اند .
این واژه از ریشه پارسی است و به دانشی گفته میشده که تنها در نزد مَجوسان یا مَگوشان بوده است که به اروپا رفته و این ابر دانش را magic نامیده اند که در زبان اَرَبی گ به ک و ش به ز دگریده شده است.
مینه ی دوم آن جادو و شوبَده یا شوبَزه یا شوبازی ( بازی در شب = شُعبَده بی وات ع پارسی است ) شده است.
مَجازی : مَج - آز - ای
مَج = مَغ یا مُغ و مَگ که واژه ی mega هم از آن گرفته شده است : کار بزرگ ، شگرف ، گزاف. . .
آز = هم پسوند نام ساز و هم نشان دادن بسیاری یک کار
ای = پسوند نام ساز
میشود گفت که دنیای مجازی یا جهان مگاشی جهانی پیشرفته و برتر و شگرف در سنجش با جهان پیشا مگاشی است برای نمونه دسترسی به دانستنی ها را آسانتر و پُرشتاب تر می کند .

برابر پارسی واژه ی مجازی، هر چند که این واژه ریشه ی پارسی دارد ولی شکل و ریخت عربی پیدا کرده. بنابراین واژه ی برابر با آن�ویراگین� نیز میتواند باشد! برگرفته از دکتر ملایری

مَجازی
ریختِ هایِ پارسیِ مَجازی :
مَگاشی ، مَگاژی ، مَگازی، مَغازی
مَگیکی ، مَگیزی ، مَغیزی
مُغیزی ، مُغیکی ، مُگیزی


کلمات دیگر: