مترادف مجری : جعبه، صندوق، صندوقچه
برابر پارسی : گوینده
(small) box, [bot.] pyxidium
(one) who executes or enforces
enforced
administrator, enforcer, presenter
ابکند , ابگذر , کاريز , مجرا , راه اب , زهکش , دره کوچک , کارد , کندن , درست کردن
جعبه، صندوق، صندوقچه
اجراکننده، اقدامکننده، عملکننده
فردی که برنامۀ تلویزیونی را معرفی میکند یا اجراکنندۀ برنامه در طول مدت آن است
(مِ) (اِ.) صندوقچة آهنی قفل دار.
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اجراء کننده ، انجام دهنده . ؛ ~ حکم (قانون ) کسی که حکم قانونی را به مرحلة اجرا درآورد.
(مُ را) [ ع . ] (اِمف .) روان کرده شده .
(مَ را) [ ع . ] (اِ.) محل جریان و عبور. ج . مجاری .
انوری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
انوری .
نظامی .
سعدی .
مجری . [ م ِ ] (اِ) ظرفی باشد عطار و داروفروش را که در آن داروها گذارند. (برهان ) (آنندراج ). ظرفی باشد که در آن دارو و دیگر چیزها گذارند و حفظ کنند. (ناظم الاطباء). در گلپایگان ، مجری (جعبه ٔ چوبین )، در اراک (سلطان آباد)، مجری (علاوه بر این معنی ، صندوقچه ٔ چوبی که زنان لوازم آرایش خود را در آن گذارند). بروجردی نیز، مجری (صندوقچه ٔ چوبی یا آهنی ). (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). صندوقچه یا جعبه ٔ مایل به درازی و با دیواره ٔ کوتاه غالباً از فلز یا چوبین که پوششی از حلبی یا تنکه ای آهن دارد. جعبه ای زنان را برای خرد و ریز خود غالباً از فلز یا چوبین به فلز پوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صندوقچه ٔ آهنین محکم که در آن بسته شود و قفل محکمی دارد و معمولاً برای گذاشتن اسناد و اوراق بهادار و پول و طلا آلات و گوهرهای گرانبهااز آن استفاده کنند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). || (اصطلاح گیاه شناسی ) فرهنگستان ایران این کلمه را معادل «پیکسید» قرار داده و افزاید: «میوه ٔ خشکی است که مانند جعبه ای در دارد، مثل تخم خرفه ...». از انواع میوه های کپسول است که چون محفظه ای در دارد مثل میوه ٔ خرفه .
مجری . [ م ُ ] (ع ص ) اجراکننده . (ناظم الاطباء). آن که اجرا کند. گزارنده . انجام دهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || راننده و روان کننده . (آنندراج ). کسی که سبب می شود مر جریان و روانی را. || آن که سبب اجرای حکم می گردد. (ناظم الاطباء).
- عضو مجری قرار ؛ دادرس اصلی یا علی البدل و عضو دفتری دادگاه که در اجرای قرار صادر شده از دادگاه به صورت مباشر یا ناظر اقدام می کند و بطور اختصار او را مجری گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
|| کارکن . || کارفرما. || از صفات خداوند تبارک و تعالی . (ناظم الاطباء).
مجری . [ م ُ ] (ع ص ) هر حیوان وحشی که در پس وی بچه ٔ وی روان باشد. (ناظم الاطباء).
- کلبة مجری ؛ ماده سگ بابچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجری . [ م ُ را ] (ع ص ) اجراشده . انجام یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حکم شما را چه توان کرد که طوعاً او کرهاً واقع و مجری . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456).
- مجری شدن حکمی ؛ نافذ شدن آن . اجرا شدن آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| روان کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || پیوسته شده . (ناظم الاطباء). || هر چیزی که از جمله ٔ چیزی محسوب شود. (آنندراج ). || اسم منصرف را گویند و آن اصطلاحی است نحویان قدیم را چنانکه اسم غیر منصرف را غیر مجری می گفتند و وجه تسمیه ظاهر است و سیبویه حرکات را به مجاری تعبیر میکرده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 67) (از محیط المحیط). || (اِ) محل روان شدن و جریان یافتن هر چیز. (ناظم الاطباء). || نوعی از سلام و با لفظ کردن و دادن و گشتن مستعمل . (آنندراج ). نوعی از سلام و تحیت (در هند و پاکستان ). (فرهنگ فارسی معین ). || (مص ) اجراه ُ اجراءً و مجری ، راند آن را و روان کرد. قوله تعالی : بسم اﷲ مجریها و مرسیها؛ بالضم هما مصدران من اجریت السفینة و ارسیتها و بالفتح من جرت السفینة و رَست . (منتهی الارب ). اجراه اجراء و مجری ؛ راند آن را و روان کرد آن را. قوله تعالی : بسم اﷲ مجریها و مرسیها؛ هما مصدران من اجریت السفینة و ارسیتها و قرء مُجریهاو مُرسیها نعتاً للّه تعالی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مجری [ م َ را ] معنی آخر شود.
صندوق کوچک فلزی یا چوبی؛ صندوقچه.
کسی که امری را اجرا کند؛ اجراکننده.
گوینده
صندوقچه ی فولادی که محل نگه داری اسناد یا وسایل دوخت و دوز ...