کلمه جو
صفحه اصلی

خط دار

فارسی به انگلیسی

lineal, linear


lineal, linear, striped, ruled, striped

striped, ruled


مترادف و متضاد

brindle (صفت)
راه راه، خط دار، رنگ راه راه، خال دار

brindled (صفت)
راه راه، خط دار، رنگ راه راه، خال دار

striated (صفت)
خط دار

streaky (صفت)
خط دار، ناصاف، قابل تغییر، رگه دار، دارای اخلاق و خصوصیات فردی

striate (صفت)
خط دار، شیار دار

strigose (صفت)
خط دار، شیار دار، دارای موهای زبر، دارای کرک و ابریشم های راست

فرهنگ فارسی

ویژگی سطحی با خطوطی غالباً طولی و کمابیش موازی


مخطط دارای خطوط

لغت نامه دهخدا

خطدار. [ خ َ ] ( نف مرکب ) مخطط. دارای خطوط. مرقوم. ( منتهی الارب ).
- کاغذ خطدار ؛ کاغذیست که روی آن بفواصل معین خط کشیده اند تاکتابت بروی آنها بعمل آید.

فرهنگستان زبان و ادب

{lineate} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی با خطوطی غالباً طولی و کمابیش موازی


کلمات دیگر: