کلمه جو
صفحه اصلی

درون زاد

فارسی به انگلیسی

inbred, inherent, innate, intrinsic, organic, inborn, ingrown, subjective

inbred, inherent, innate, intrinsic, organic


فارسی به عربی

غریزی , فطری

مترادف و متضاد

innate (صفت)
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد

inborn (صفت)
ذاتی، نهادی، موروثی، درون زاد، جبلی، فطری

endogenous (صفت)
درونی، درون زاد

فرهنگ فارسی

ویژگی هر عامل یا ماده‌ای که منشأ آن درون یک اندامگان باشد


دانشنامه عمومی

مواد درون زاد (به انگلیسی: Endogenous) در فیزیولوژی جانداران عبارت از موادی هستند که منشاء شان از درون اندام، بافت، یا سلول آن موجود باشند.

دانشنامه آزاد فارسی

درون زاد (endogenous)
در پزشکی، آنچه از درون بدن سرچشمه می گیرد. از آن جمله اند آمین های درون زاد، سروتونین، و نورآدرنالینِ مغز که در بروز حالت افسردگی دخیل اند.

فرهنگستان زبان و ادب

{endogenous} [زیست شناسی-میکرب شناسی] ویژگی هر عامل یا ماده ای که منشأ آن درون یک اندامگان باشد


کلمات دیگر: