چیزی فرو بردن در حلق
مبتلع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مبتلع. [ م ُ ت َ ل َ ] ( ع ص ) چیزی فروبرده در حلق. ( آنندراج ). فروبرده شده در حلق و بلع کرده شده. ( ناظم الاطباء ).
مبتلع. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) بسیارخوار. ( آنندراج ). || فروبرنده در حلق و بلع کننده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.
مبتلع. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) بسیارخوار. ( آنندراج ). || فروبرنده در حلق و بلع کننده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.
مبتلع. [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) چیزی فروبرده در حلق . (آنندراج ). فروبرده شده در حلق و بلع کرده شده . (ناظم الاطباء).
مبتلع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) بسیارخوار. (آنندراج ). || فروبرنده ٔ در حلق و بلع کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کلمات دیگر: