کلمه جو
صفحه اصلی

کام جستن

فارسی به انگلیسی

to seek fruition


فرهنگ فارسی

( مصدر ) در طلب آرزو اقدام کردن بجستجوی مراد بر آمدن : [ وحشی . اگر طالبی بر در احمد نشین کام از آنجا بجوی نام از آنجا طلب ] .
مراد خواستن

لغت نامه دهخدا

کام جستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) مراد خواستن. آمال و امانی طلبیدن. عیش و عشرت خواستن :
خور و خواب و آرام جوید همی
وزان زندگی ، کام جوید همی.
فردوسی.
گهی نام جست اندر آن گاه کام
جوان بد جوان وار برداشت گام.
فردوسی.
کام خود از بخت خود نیابد هرگز
هرکه ز خلق جهان نجوید کامت.
مسعودسعد.
کام جوئیم و نپرسیم خبر از فرسنگ
زانکه این است همه ره روش باخطران.
سنائی.
خاقانی از این طالع خود کام چه جوئی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید.
خاقانی.


کلمات دیگر: