بخیلی وبه بخل نسبت کرده شده
مبخلی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مبخلی. [ م ُ خ ِ ] ( حامص )بخیلی و به بخل نسبت کرده شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
مُبْخِلی: حاصل مصدر از کلمه ی " مُبْخِل" به معنی کسی یا چیزی که به بخل وا می دارد، سبب بخل
[ جمله از بُخل و مُبخِلی سر مست
همه از شرّ و ناکسی هوشیار ]
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۸۴. )
[ جمله از بُخل و مُبخِلی سر مست
همه از شرّ و ناکسی هوشیار ]
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۸۴. )
کلمات دیگر: