کلمه جو
صفحه اصلی

مبتله

فرهنگ فارسی

زن جمیله

لغت نامه دهخدا

( مبتلة ) مبتلة. [ م ُ ب َت ْ ت َ ل َ ] ( ع ص ) امراءة مبتلة، زن جمیله ، گویا که جامه حسن بر بدنش بریده اند.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). این صفت برای مرد به کار نمی رود و این مبنی بر سماع است. ( از اقرب الموارد ). || زن تمام خلقت میانه جسامت. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ). || زنی که در عضوهایش نرمی و فروهشتگی باشد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

مبتلة. [ م ُ ت ِ ل َ ] ( ع ص ) مبتل. رجوع به مُبتِل شود.

مبتلة. [ م ُ ب َت ْ ت َ ل َ ] (ع ص ) امراءة مبتلة، زن جمیله ، گویا که جامه ٔ حسن بر بدنش بریده اند.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). این صفت برای مرد به کار نمی رود و این مبنی بر سماع است . (از اقرب الموارد). || زن تمام خلقت میانه جسامت . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). || زنی که در عضوهایش نرمی و فروهشتگی باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


مبتلة. [ م ُ ت ِ ل َ ] (ع ص ) مبتل . رجوع به مُبتِل شود.



کلمات دیگر: