کلمه جو
صفحه اصلی

مباشرین

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مباشر در حالت نصبی و جری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) : سایر مباشرین صدر خاصه متوجه میشده اند .

لغت نامه دهخدا

مباشرین. [ م ُ ش ِ ] ( ع ص ، اِ ) مردمان مباشرکار. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مباشر. پیشکاران. عاملین. متصدیان : و هر یک از عمال و حکام و مباشرین مالیات دیوانی تأخیر در وجوه انفاذی خزانه عامره مینمودند. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی چ 2 ص 29 ). و آنها بر چندین دسته هستند: 1- مباشرین مالیات دیوانی. 2- مباشرین صدرخاصه. 3- مباشرین موقوفات. 4- مباشرین موقوفات خاصه ممالک. رجوع به تذکرةالملوک چ 2 دبیرسیاقی ص 36، 3، 2، 29، 43، 44 شود.


کلمات دیگر: