کلمه جو
صفحه اصلی

قوه خیال

دانشنامه عمومی

در فلسفه صدرایی، قوه خیال یکی از قوای ادراکی باطنی نفس است که خزانهٔ نگهداری صور خیالی دریافتی حس مشترک است. از نظر ملاصدرا قوة خیال را مدرِک (درک کننده) نیست بلکه معین بر ادراک و یک نگه دارنده صور خیالی است. زیرا اگر مدرک نیز باشد، باید همهٔ صور موجود در آن بالفعل درک شوند، در حالی که چنین نیست.
جایگاه قوة خیال در نظام فلسفی صدرالمتألهین

پیشنهاد کاربران

با سلام،
در کنار و یا برروی میدان گرانش فیزیکی، یک میدان جاذبه ای غیر مادی قابل رویئت است که جوّ و یا لایه های آن به ترتیب زیر می باشند:
جوّ متراکم احساسات در مرکزیت این میدان قرار دارد و مرکز ثقل آن را تاثیرات مادی روی حواس پنجگانه ( باضافه حس تعادل و حس جهت یابی ) و نقش بستن آن تاثیرات در فضای مجازی در ذهن انسان با داشتن استعداد زمانی ( طبق نظریه کانت در بررسی عقل محض و عقل عملی ) تشکیل می دهد. در اطراف این جو میانی، جوّ قوه فهم قرار دارد که حاوی کلمات و مفاهیم و تصاویر است و این ها خود نتیجه ترکیب وتجیزیه و صورت گیری قضاوت ها و نتیجه گیری های قوه فهم و نامگذاری ادراکات حاصله در جوّ حسی می باشند. بر روی این جوّ لایه قوه عقل قرار دارد که نسبت به لایه فهم شدت نیروی گرانشی میدان گرانشی از لحاظ تراکم، ضعیف تر از لایه های درونی است و کمتر تحت تاثیر نیروهای فیزیکی قرار دارد. قوه تفکر که همراه این لایه ها عمل میکند در جوّ قوه عقل از حالت های بیوزنی لذت میبرد و به شوق و ذوق میافتد و مقداری از تمرکز خودرا از دست میدهد. روی جوّ قوه خیال، جوّ قوه خیال قرار دارد و با داشتن فاصله زیاد از مرکز فرماندهی مرکزی از آزادی بیشتری بر خوردار است و میتواند قوانین فیزیکی را بازیچه دست قوه تفکر و احساسات محض قرار دهد و یک درخت را در پیشگاه ذهن وارونه جلوه دهد، مثل درختان باغ های آویزان نینوا پایتخت آشور باستان در شمال غربی عراق امروز. که ریشه درختان به سمت آسمان و راس آنها به سمت زمین میباشد.
بالا ترین جوّ و یا نهایت بردجذبه ای نیروی گرانشی غیر مادی که مرکز ثقل آن از ماده متاثر است، جوّ اوهامات می باشد که آنرا میتوان ذوق زده ترین و بی بند و بار ترین وجود انسان پنداشت که خودرا بطور کامل از بند کمند روزگار مادی رها نموده است. در آن منطقه که بطور کامل فارغ از جاذبه و گرانش و چارچوب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول، افق بسیار دور دست، لایه بیرونی عقل انسان خود را در پشت تپه ماهورها قایم نموده و گاهی اوقات در لحظات فراغت از قید و بندهای ضروری روز مره رصد دنیا ها و افق های دست نیافتنی مشقول میشود. حکیمان دینی مسلمان این عمل را هرزگی قوه خیال می نامند و آنرا عامل عدم تمرکز می پندارند.
مثال: یکی از بازی گوشهای انسان در جوّ اوهامات می تواند به شکل زیر صورت گیرد:
زبانم لال گوش شیطان کر؛ یک مرد در حین این بازی گوشی ( از دید حکیمان و اندیشمندان مسلمان پارسی زبان: " هرزهگی قوه خیال " ) در جوّ اوهامات که خودرا در حالت بیوزنی کامل حس میکند، محبوب ملکوتی را محبوبه خویش می پندارد، که از لحاظ زیبائی، تمام زیبا رویان ارزصی یا زمینی در مقابلش به رکوع و سجود مشغولند و عطش عشق او و گرمای بدن بی مثال اش ، طبیعت را میسوزاند. این مرد که دستش تصادفی و یا از روی تقدیر به معشوقه حد اقل دست سوم زمینی نمیرسد، میتواند از عالم ملکوتی تا برقراری عالم آخرت و ظهور عدل الهی و پاسگویی به این عدم عدالت زمینی که این بابا چرا محروم مانده است و از عطش عشق زمینی بی آب مانده و در حال هلاک شدن است یک وام موقتی کسب نماید و پس از اینکه در عالم ملکوتی به معشوق خویش رسید، وام را به صاحب وام پس دهد و از او از صمیم قلب سپاسگزاری و تشکر نماید. پس از دریافت وام معشوقه زیبا جمال و خوش بو خوش فرم، هر طوریکه خواست بر او بتازد؛ به او سواری دهد؛ از او سواری بگیرد. و عنان رخش و دل دل و توسن سرکش را رها نماید تا در چمن زار پر آب و علف بچرد. این مشاهده گر و عملگر آزمایشی که مرد است، میتواند در حال اوهامات غالب شده بر قوه تفکر او در دورترین افق دید میدان گرانش غیر مادی، محبوب را محبوب و همجنس به پندارد، زیرا کسی وجود ندارد که جلوی میدان داری و سینه سپر گردن اورا بگیرد و یا یک در خفه کن روی دَم و بخار غریزه جنسی در حال پختن میل جنسی او بگذارد. پس از آن تجربه میتواند خودرا به محبوبه به پندار درآورد و پس از آن حالت محبوبه محبوبه ( موئنث _ موئنث ) را تجربه نماید. همه این حالت ها در قالب " خود با غیر "
بود. پس ازآن مجاز هست که همه این حالت ها را در حالت " خود با خود " تجربه نماید. که این حالت های آخرین همان زوجهای بنیادی خویشتن می باشند که قبلا آنها در بحث هفت عالم مورد بررسی قرار دادیم. در ادامه این بحث اگر فرصت شد در بررسی قوه خیال اشاره ای به هفت صِوَر ملکوتی و یا هفت برج فلکی و یا هفت خان وجود انسان را زیر سقف لاجوردی ساختمان روان به اقتباس از یکی از داستان های حماسی شاهنامه به نام هفت خان رستم و اسفندیار، ادامه خواهیم داد.
در پایان می توانم بگویم که قوه خیال حافظ و نگهدارنده صور ذهنی نیست و به آنها هم دستبرد نمی زند، بلکه خود بخشی از قوه تفکر و قوه احساس محض انسان است که دارای جوّ مستقل و منحصر بفرد خود میباشد و آنهم در پهنه میدان گرانشی غیر مادی وجود انسان که آنهم جدا و مجرد از بخش مادی وجود انسان نمیباشد. در این رابطه بطور کوتاه به یک فرمول و معادله ریاضی اشاره میکنم که توسط انسان نمیتواند حل گردد. این فرمول در قالب کلمات به شکل زیر می باشد:
روح برابر است با ضریب تناسب ( ثابت طبیعی روحی ) ضربدر ماده
کشف اندازه عددی این ضریب تناسب توسط انسان غیر ممکن میباشد و متعاقب آن معادله غیر قابل حل. زیرا روح غیر قابل لمس و اندازه گیری می باشد. اما این ضریب تناسب ثابت و جاودانه نیست بلکه در حال تغیر می باشد و حرکت تدریجی تکاملی طبیعت، مقدار آنرا بطور محسوس و قابل اندازه گیری تغیر نمیدهد، لذا جهت ملموس نمودن این تغییر طبیعت به جهش کوانتومی نیازمند است که این نیاز از طریق وقوع مه بانگ های متوالی رفع میگردد.
در خان اول یا عالم مادی با روح محدود معدنی؛ گیاهی؛ حیوانی و انسانی جنبه مادی و کمی به نهایت گسترش و وسعت خود رسیده است و جنبه کیفی و روحی به نهایت قِلت و کسر خود رسیده و در تمامی ابعاد و لایه های مادی بصورت کیفیت وجود دارد.
با پرش های کوانتایی کل طبیعت و یا کل کیهان به عوالم بعدی، این ضریب تناسب معادله ریاضی مادی روحی به تدریج ( مرحله ای و یا پله ای ) به نفع جنبه روحی تا سر حد مجاز تغییر خواهد یافت. در عالم غایی ( طبق باور من در عالم هفتم ) جنبه روحی این معادله به نهایت گسترش و و سعت خود خواهد رسید، طوریکه طبیعت مادی فعلی به طبیعت روحی تبدیل خواهد شد و در آن عالم جنبه مادی معادله به منتهاالیه قِلت خواهد رسید و در تمامی ابعاد و لایه های طبیعت مادی وجود خودرا حفظ خواهد گردید. نتیجه اینکه بر خلاف اندیشمندان دینی صاحب نظر در معانی و مفاهیم و مقولات و منطقیاط و معقولات و خیالات و اوهامات با رعایت تمامی شئون احترامات، روح و ماده بطور جاودانه در هم تنیده اند و هرگز بطور مجرد نمی توانند جدا از هم وجود داشته باشند. اصل ریاضی فیزیکی عدم قطعیت هایزنبرگ فیزیکدان آلمانی و یکی از بنیانگذاران مکانیک کوانتومی موید فلسفی نظریه بالا می باشد. امیدوارم سر خواننده را بدرد نیاورده باشم.

مرکز منظومه شمسی وجود انسان، مفهوم ، کلمه، مقوله و تجرد " من " قرار دارد. و قوای : حس ، فکر، فهم، عقل، خیال ، وهم، بصورت شش سیاره هر کدام در مدار جَوّی تحت نیروی جاذبه یا گرانشی آن در حرکت اند. مدار این سیارات قوه ای خطوط دایره ای نیستند، بلکه لایه های قطور کروی شکل اند. به این معنی که کل لایه ها در همه جهات دور محبوب مرکزی می چرخند. و خود " من " ترکیبی مادی و کمی سخت افزاری به نام تن و ترکیباتی کیفی و حالتی و نرم افزاری با نام های روح و روان است که حکیمان دینی پارسی زبان آنرا " حس مشترک " نامیده اند که در همه موجودات مشترک است. اما آن حکیمان نیکو نام تعیین نکرده اند که آیا این حس مشترک، عمومی و واحد است یا اینکه منحصر بفرد. این حقیر در این باور است که این حس مشترک منحصر به فرد می باشد و لذا هر موجودی " من " خاص خود را دارد که مجرد ترین بخش وجود او را تشکیل می دهد. من ( یا خود آگاهی ) در نگاه خود به سمت بیرون از طریق حواس پنجگانه جسمی و برنامه روحی ( آگاهی ) با تو و شما های غیر و بیگانه آشنا میشود و با آنها وارد فعل و انفعال روابط دفعی و جذبی میشود. مفاهیم و یا وجود های " تو و شما " ، من و مای فردی و جمعی غیر و بیگانه از " من و مای " خودی اند. اما گویا تاکنون حکیمان و فلاسفه و اندیشمندان در پهنه جسم و روح و روان به مفاهیم و یا وجود های " من و مای " خودی توجهی و یا توجهاتی عطف ننموده اند. هر فرد انسانی از طریق آگاهی بیرونی یعنی از طریق برنامه روحی به درون خود نظر نمی افکند، بلکه از طریق آگاهی درونی یعنی از طریق برنامه و نرم افزار روانی. در این زمینه لازم است به این نکته در علوم روان کاوی و روان شناسی فردی و اجتماعی اشاره کنم که هنوز تقسیم بندی سه گانه زیگموند فروید اساس کار این علوم را تشکیل می دهد که در آن فقط روان مورد بررسی قرار گرفته و به علت جهان بینی مادی فروید ، مفهوم و یا برنامه روحی از قلم افتاده است. زیرا از دیدگاه فروید، کلمه روح ریشه در ادیان داشته و لذا در تقسیم بندی بخش کیفی و نرم افزاری وجود انسان نیازی به ابراز وجود نداشته است.
لذا هر فرد انسانی دارای آگاهی و خود آگاهی درونی هم می باشد که متعلق به عمل برنامه روانی اند که در پیکره برنامه های ژنها توسط طبیعت حکاکی گردیده است. آگاهی و خود آگاهی بیرونی که متعلق به عمل برنامه و نرم افزار روحی است در بخش مرکزی ژنهای سلول های مغز و اعصاب به نام مغز ژنتیکی به صورت یک لوح سفید قرار گرفته و از دوران نوزادی کودکی تا دوران پیری قابل نوشتن است که از طریق آموزش و پرورش ( و در بعضی فرهنگها ارشاد هم به آن اضافه می شود ) صورت می گیرد. برنامه روانی که در مغز ژنتیکی همه سلولها ( باضافه سلول های مغز و اعصاب ) سوار گردیده است ، لوحی است که از طریق ارتباط با محیط زیست توسط خود طبیعت نوشته می شود و تحت مدیریت آگاهی بیرونی قرار ندارد.
بحث را کوتاه می کنم و بر می گردم به " تو و ما های " درونی . این مفاهیم و موجودات درونی کی هستند. آیا در این بخش از حس مشترک این مفاهیم یا وجود ها بطور عمومی و واحد وجود دارند یا هر فرد انسانی دارای " تو و مای " درونی خاص و منحصر به فرد خویش می باشد. اگر جزء ناچیزی از خداوند درون من و تو وجود داشته باشد، آگاه من و تو بیرونی دارای یک من و توی درونی هم خواهیم بود. و لذا " تو درونی " همه ما مشترک است. اما " مای " درونی شامل من درونی و توی درونی نیست. زیرا هر فرد انسانی دارای ۶ من درونی می باشد و این من های درونی در هر فرد انسانی، خاص و منحصر به فرد او می باشند. این ۶ انسان درونی هرکدام به صورت قوه و استعداد و از جنس صِوَر ذهنی اند و در نوبت به ظهور رسیدن میباشندو در صف و به ترتیب خاص خود در گنجینه ذهن بصورت صِوَر وجود دارند. و دست یابی به آنها فقط از بررسی عمیق تمایلات جنسی آشکار و پنهان وجود انسان امکان پذیر است و تاکنون هیچ اندیشمندی که وجود انسان را مورد بررسی قرار داده و سیستم فلسفی، حکمی و جهان بینی خودرا بر آن استوار ساخته است ، به آن تصاویر ۶ گانه دست نیافته است. این حقیر جزئیات آنرا در بحث هفت عالم به زبانی ساده و قابل درک برای همه، درج نموده است. در صورت علاقه و تحقیقات بیش تر در زمینه شناخت وجود انسان و خداوند و طرح مطلق خلقت و آفرینش و چگونگی اجرای طرح، خواننده گرامی میتواند به متن های کودکانه مراجعه نماید.
برای ظهور و از حالت قوه به فعل در آمدن آن ۶ صِوَرِ من فردی به ضریب نسبتهای دیگری بین ماده و روح نیاز هست که به ترتیب در عوالم بعدی تغییر آن ها حاصل خواهد شد. لذا هفت عالم بطور همزمان وجود ندارند و هر کدام پشت سر هم طبق تعیینات از پیش تعیین شده در طرح مطلق به ظهور خواهند رسید. لذا عوالم سه گانه حس، خیال ، عقل حکمی و عوالم هفتگانه عرفانی که بصورت لایه و طبقه روی هم قرار داشته باشند، اوهامات محض بوده و از حقیقت و واقعیت تهی می باشند.

قندی
منظومه شمسی وجود انسان می تواند به دو منظومه شمسی تفکیک گردد با دو مرکز گرانشی متفاوت. قبل از جدا سازی این دو منظومه کهکشانی راه شیری و کیهانی، لازم است در باب استعاره و مشابهه سیارات این منظومه را به سیارات سنگی و خاکی و سیارات مذاب و گازی به نامیم. سیارات سنگی و خاکی نزدیک به مرکز جاذبه عبارت بودند از سیارات " حس " ؛ " فکر " و
" فهم " و سیارات مذاب و گازی " عقل " ؛ خیال "
و " وهم " . البته خیال و وهم بطور کامل میتوانند سیاره گازی باشند اما سیاره عقل هم از بخش درونی مذاب و هم از بخش بیرونی و جَوّی گازی تشکیل شده باشد. ستاره مرکزی میتواند از طریق تن و جسم و روح و روان آثار جاذبه ای خود را روی این سیارات به طریق اعمال نماید : یکی منطقی و معقولی و دیگری غیر منطقی و معقولی. البته در این آثار ، اثر شهودی هم وجود دارد که هم می تواند منطقی و معقول باشد و هم غیر منطقی و نا معقول. سه سیاره خاکی و سنگی " حس " ؛ " فکر " ؛ " فهم " به علت نزدیکی به مرکز جاذبه یا گرانش از واقعیت ها و عینیت های شبانه روزی ملموس تری برخوردارند تا سیارات گازی شکل. در طول زندگی روز مره ، احساس، افکار و تفاهم تعیین کننده نیازهای ستاره مرکزی " من " می باشند و در بر خورد با منظومه های انفرادی دیگر و غیر و یا بیگانه از خود، این سیارات بصورت دافعه و دفاعی و یا جاذبه و جذابی وارد میدان فعل و انفعالات ، کنش و واکنش های لحظه ای میشوند و سیارات گازی در طول روزمره کمتر در این میدان ها دخالت می کنند. آثار این فعالیت ها در بخش خاطرات ذخیره میگردند و آنهم با شدت و ضعفهای اثرات بجای مانده. اگر یکی موشک و بمب اتم روی سرش خراب شده باشد، این اثر دردناک و سوزان در خاطره بازماندگان ( در بعضی موارد تا آخر عمر )
با شدت و درجه و حِدَت مختلفی ذخیره خواهد شد و آنهم به ۶ نوع مختلف : حسی ، فکری ، فهمی ، عقلی ، خیالی و وهمی و هرکدام از این ذخایر با ۵ آغشتگی گوناگون : بینایی شنوایی ، بویائی، چشایی، و لمساوی .
قوه حس و خیال و عقل مربوط به ستاره مرکزی منظومه می باشند، لذا نمی توانند از تجرد بر خوردار بوده و سه عالم صدرایی : عالم حس ، عالم خیال و عالم عقل را بطور مجزا از هم تشکیل دهند. این " من " های منحصر به فرد اند که حس میکنند، فکر میکنند ، می فهمند و یا نمی فهمند، معقول یا نامعقول می اندیشند ، به خیال کردن و یا خیال بافی مشغول اند و گاهی در هر پنج جَوّ پایینی دچار اوهامات زیبا و غیر زیبا میشوند و آنگاه این یا آنرا حقیقت محض می پندارند و شیفته آن میشوند و دیگر راه نجاتی برای آنان شیفتگان به نظر مشاهده گر بیرونی نمیرسد، غیر از چنگ زدن به ریسمان آسمانی، آویزان شده توسط مالک سماوی و دعا و ستایش و مناجات که شاید دستی از غیب از آن ریسمان پایین آید و آن شیفتگان را نجات دهد آنان را شفا بخشد و آنهم از طریق پخش طعم و عطر نوشدارو پیشدادیان.
قانون و شفای ابن سینا گویا آن شیفتگان را تاکنون شفا نبخشیده است. و احیانا به قانون و شفای نوین تری نیاز داشته باشند تا قانون عهد قدیم و شفای عهد جدید که هردوی آنها روزی از روزها زیر چتر واحد سینا در آمده بودند.
برای تفکیک قول داده شده در بالا می توان از روش زیر استفاده کرد. هر فرد انسانی دارای دو نوع از آگاهی و خود ِگاهی می باشد و " من " هر فردی انسانی دارای دو جهت توجهی می باشد که یکی به سمت بیرون که اغلب اوقات در طول زندگی روزمره صورت می گیرد و دیگری به ندرت.
اولی مربوط به برنامه روحی است و دیگری مربوط به برنامه روانی. بنابر این این مراکز این دو منظومه که یکی می باشد و آنرا " من " و حس مشترک منحصر به فرد نامیدیم، جهت های دو گانه آن هرکدام در مرکز یکی از منظومه ها قرار می گیرد و ۶ سیاره به دو ۶ سیاره تقسیم می شوند. طوریکه برنامه روانی هم حس دارد و هم فکر و فهم و عقل و خیال و هم وهم . هر کدام از دو جهت برخوردی " من " در تمام جهات دارای فضا - زمان مدور و خم شده خاص می باشد. بخش کمی و مادی تن ، مرکزیت دو جهت را به خود اختصاص میدهد و در هر دو فضا - زمان ( باضافه بیمکانی - بیزمانی ) بطور مشترک اثر می گذارد.
اگر یک فرد انسانی حدود ۴۰ شبانه روز غذا نخورده باشد و بعلاوه آن ۴ روز آب ننوشیده باشد و پس از آن سر یک دو راهه قرار گیرد و با اختیار خود آزاد باشد که یکی از راه ها را انتخاب نماید و بداند یکی در پایان یکی از این راه ها ی کوتاه یک سفره یا یک میز وجود دارد که اغذیه های لذت بخش وعشربه های گورا روی آن چیده شده است و راه دیگر به یک عبادتگاه ختم می شود. در اینجا یک شرط می گذاریم که فقط یکی از این راه ها رفتنی است. اگر فرد مذبور راه عبادتگاه را بر گزیند و در عبادتگاه از گشنگی ۴۰ و تشنگی و ۴ شبانه روزی حاصل از ریاضت کِشی غش نموده و احیانا هلاک و تلف شود. پزشک قانونی در فوت نامه وی علت مرگ اورا " کرم داشتن تعصب و جهالت " درج خواهد نمود.
برنامه روانی درست مانند برنامه روحی دارای دارای حس ، فکر ، فهم ، عقل ، خیال و وهم خاص خود می باشد. هر فرد انسانی دارای ضمیر آگاه و خود آگاه بیرونی و هم دارای ضمیر آگاه و خود آگاه درونی. این دو میدان هرکدام بخش ناآگاه خاص و مربوط به خود می باشند. و آن بخش مربوط به جاذبه و یا گرانش جرمی ذرات اتمی است و نه گرانش دفعی و جذبی دو میدان الکتریکی و مغناطیسی تنیده در هم و موجود در اطراف اجرام اتمی.
در متن اول در بالا اشاره کردم به " من و تو و مای" درونی. این من و توی درونی برای کلیه افراد انسانی یکی نیستند. زیرا " حس مشترک "
گفتیم منحصر بفرد است اما این حقیر فراموش کرد که بگوید " توی درونی " که ذره ای از وجود خداوند باشد، منحصر به فرد افراد انسانی نیست، بلکه در همه آنها یک واحد عمومی و مشترک است. بنابر این بخش منحصر بفرد که
" من باشد " و خصوصی و اختصاصی با بخش عمومی و مشترک همه که " او " باشد، به طرق مختلف ارتباط " من و توی " بر قرار میشود و در همه افراد انسانی چنین روابطی مشترک و همسان نمی باشند و " توی " درونی که " او " باشد، با توجه به استعداد و ظرفیت جسمی و روحی و روانی آن فرد به گفتگو می نشیند و محتوای گفت و گوی او برای هر فردی متفاوت از دیگری است. مثال : روزی روی رینگ بُکس به کاسیوس کِلَی الهام می کند : نام خودرا به علی تغییر ده تا ضربه بکس هایت روی تن و سر x و y و z اثراتی دل پذیر تو و تماشا گران مشتاق بکسزنی تو داشته باشد. حال اگر خواننده عزیز از روی کنج کاوی از این حقیر به پرسد که چرا این گفتگو با x و y و z در جهت مخالف صورت گرفته است ؟ این حقیر از پاسخ گویی استدلالی بطور منطقی و معقولی عاجز است.
چرا از کاه های من و تو کوه هایی نساخت ؟

یا اینکه علت فوتش " هلاک شدن به دست و اختیار خویش " ثبت خواهد شد. بیایید پا جای پای برخی از بی وفایان نگذاریم که شعار سانسور، منع و کتاب سوزی را در سر لوحه دل و در راس افکار و در عمل خویش نوشته بودند.


کلمات دیگر: