حالت و کیفیت سبکسار .
سبکساری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سبکساری. [ س َ ب ُ ] ( حامص مرکب ) بیقراری. ( شرفنامه منیری ). بی وقاری. شتابزدگی. عجله :
بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن
تعجیل بطب اندر باشدز سبکساری.
رجوع به سبکبار و سبکسار شود.
بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن
تعجیل بطب اندر باشدز سبکساری.
منوچهری.
اگر از گرانسنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوستر دارم که از سبکساری و شتابزدگی ستوده گردی. ( منتخب قابوسنامه ص 50 ).رجوع به سبکبار و سبکسار شود.
فرهنگ عمید
۱. سبک سری.
۲. خودرایی.
۳. شتاب زدگی.
۲. خودرایی.
۳. شتاب زدگی.
کلمات دیگر: