محمدبن شاه جهان بن جهانگیر ( و. ۱٠۲۴ ه. ق ./۱۶۱۵ م .- مقت. دهلی ۱٠۶۹ ه. ق ./ ۱۶۵۹م . ) وی برای تصرف تاج و تخت جنگید و مغلوب گردید و باتهام زندقه محاکمه و اعدام شد . داراشکوه مردی عالم و متقی بود . از مولفات او در عرفان اسلامی ((سفینه الاولیائ ) )((سکینه الاولیائ ) ) (( حق نما ) ) و (( حسنات العارفین ) ) ودر عرفان هند (( مجمع البحرین ) ) (( سر الاسرار ) ) یا (( سر اکبر ) ) است . دیوان شعری بنام (( اکسیر اعظم ) ) از وی بجا مانده است.
داراشکوه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
داراشکوه. [ ش ُ ] ( ص مرکب )کسی که شکوه و جلال او مانند دارا باشد :
داور داراشکوه ، ای آنکه تاج آفتاب
از سر تعظیم برخاک جناب انداختی.
داراشکوه. [ ش ُ ] ( اِخ ) یکی از شاهزادگان تیموری هند، فرزند شاه جهان. عالم و ادیب و شاعر و دارای تألیفات و دیوان اشعار بوده است. ولادت او در سال 1024هَ. ق. / 1615 م. و درگذشت او در سال 1069 هَ. ق./ 1658 م. واقع شده است. کتابهای او بنامهای «مجمعالبحرین »، «سفینة الاولیاء»، «حسنات العارفین » و «حق نامه » موسوم است و علاوه بر اینها دیوان شعری هم دارد. بزبان قدیم هند ( سنسکریت ) آشنا بوده است. و از زبان سنسکریت کتابی بنام «سرالاسرار» به فارسی ترجمه کرده است. در اشعار، خود را «قادری » خوانده و این کلمه در حقیقت تخلص او است. ( قاموس الاعلام ترکی ). داراشکوه بدست برادرش اورنگ زیب بقتل رسید. رجوع به قادری شود.
داور داراشکوه ، ای آنکه تاج آفتاب
از سر تعظیم برخاک جناب انداختی.
حافظ.
داراشکوه. [ ش ُ ] ( اِخ ) یکی از شاهزادگان تیموری هند، فرزند شاه جهان. عالم و ادیب و شاعر و دارای تألیفات و دیوان اشعار بوده است. ولادت او در سال 1024هَ. ق. / 1615 م. و درگذشت او در سال 1069 هَ. ق./ 1658 م. واقع شده است. کتابهای او بنامهای «مجمعالبحرین »، «سفینة الاولیاء»، «حسنات العارفین » و «حق نامه » موسوم است و علاوه بر اینها دیوان شعری هم دارد. بزبان قدیم هند ( سنسکریت ) آشنا بوده است. و از زبان سنسکریت کتابی بنام «سرالاسرار» به فارسی ترجمه کرده است. در اشعار، خود را «قادری » خوانده و این کلمه در حقیقت تخلص او است. ( قاموس الاعلام ترکی ). داراشکوه بدست برادرش اورنگ زیب بقتل رسید. رجوع به قادری شود.
داراشکوه . [ ش ُ ] (اِخ ) یکی از شاهزادگان تیموری هند، فرزند شاه جهان . عالم و ادیب و شاعر و دارای تألیفات و دیوان اشعار بوده است . ولادت او در سال 1024هَ . ق . / 1615 م . و درگذشت او در سال 1069 هَ . ق ./ 1658 م . واقع شده است . کتابهای او بنامهای «مجمعالبحرین »، «سفینة الاولیاء»، «حسنات العارفین » و «حق نامه » موسوم است و علاوه بر اینها دیوان شعری هم دارد. بزبان قدیم هند (سنسکریت ) آشنا بوده است . و از زبان سنسکریت کتابی بنام «سرالاسرار» به فارسی ترجمه کرده است . در اشعار، خود را «قادری » خوانده و این کلمه در حقیقت تخلص او است . (قاموس الاعلام ترکی ). داراشکوه بدست برادرش اورنگ زیب بقتل رسید. رجوع به قادری شود.
داراشکوه . [ ش ُ ] (ص مرکب )کسی که شکوه و جلال او مانند دارا باشد :
داور داراشکوه ، ای آنکه تاج آفتاب
از سر تعظیم برخاک جناب انداختی .
داور داراشکوه ، ای آنکه تاج آفتاب
از سر تعظیم برخاک جناب انداختی .
حافظ.
فرهنگ عمید
دارای شکوه و قدرت مانند شکوه و قدرت دارا، داراشان.
کلمات دیگر: