کلمه جو
صفحه اصلی

زردچهره

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه صورتش زرد رنگ و پژمرده باشد . ۲ - پژمرده افسرده .
آنکه صورتش زرد رنگ و پژمرده باشد پژمرده افسرده مایل بزردیپسر و یا دختر صاف روی خوش نما و خوشگل زن پیر ریش دار

لغت نامه دهخدا

زردچهره. [ زَ چ ِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) آنکه صورتش زردرنگ و پژمرده باشد. || پژمرده. افسرده. ( فرهنگ فارسی معین ). || مایل به زردی || پسر و یا دختر صاف روی خوشنما و خوشگل. || زن پیر ریشدار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. زردرو، کسی که چهره اش زردرنگ باشد.
۲. [مجاز] پژمرده، افسرده.


کلمات دیگر: