کلمه جو
صفحه اصلی

صوبه

فرهنگ فارسی

توده چیزی، توده گندم ومانند آن، توده وانبارغلات، درفارسی به معنی مملکت وکشوروولایت هم گفته شده، صوبه دار: حاکم، والی
( اسم ) ۱ - توده چیزی : انبار ( غلات ) ۲ - مملکت کشور ولایت .
انبار گندم و ذخیره آن

لغت نامه دهخدا

صوبة. [ص َ ب َ ] (اِخ ) نام اسب حسان بن مرة. (منتهی الارب ).


صوبة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) نام اسب عباس بن مرداس . (منتهی الارب ).


صوبة. [ب َ ] (ع اِ) توده و انبار. (منتهی الارب ). هر چیز فراهم شده ، و گفته اند طعام فراهم شده . (از اقرب الموارد). گردشده . کودشده . توده گشته . || انبار هر چیزی یا انبار گندم و خرمادان بزرگ . (منتهی الارب ).


( صؤبة ) صؤبة. [ ص ُءْ ب َ ] ( ع اِ ) انبار گندم و ذخیره آن. ( منتهی الارب ).

صوبة. [ب َ ] ( ع اِ ) توده و انبار. ( منتهی الارب ). هر چیز فراهم شده ، و گفته اند طعام فراهم شده. ( از اقرب الموارد ). گردشده. کودشده. توده گشته. || انبار هر چیزی یا انبار گندم و خرمادان بزرگ. ( منتهی الارب ).

صوبة. [ص َ ب َ ] ( اِخ ) نام اسب حسان بن مرة. ( منتهی الارب ).

صوبة. [ ص َ ب َ ] ( اِخ ) نام اسب عباس بن مرداس. ( منتهی الارب ).
صوبه. [ ص َ ب َ ] ( ع اِ ) مملکت و کشور و دیار که مشتمل بر اضلاع و پرگنه جات مختلف باشد مثل صوبه بنگاله و صوبه بهار و صوبه اوده. ( آنندراج ).

صوبه . [ ص َ ب َ ] (ع اِ) مملکت و کشور و دیار که مشتمل بر اضلاع و پرگنه جات مختلف باشد مثل صوبه ٔ بنگاله و صوبه ٔ بهار و صوبه ٔ اوده . (آنندراج ).


فرهنگ عمید

ناحیه، منطقه.

دانشنامه عمومی

صوبه (اردو:صوبه) واژه ای بود که در دوران سلطنت گورکانیان به کار می رفت و معنی آن استان بود. این واژه ریشهٔ عربی دارد. به استان دار هم صوبه دار گفته می شده است.

جدول کلمات

توده , انبار


کلمات دیگر: