کلمه جو
صفحه اصلی

رحله

عربی به فارسی

سفر , مسافرت , سياحت , سفر کردن , سفر دريا , سفر دريا کردن


فرهنگ فارسی

سفر نامه سیاحتنامه .

لغت نامه دهخدا

رحله. [ رُ ل َ / ل ِ] ( از ع ، اِ ) رُحْلة. مقصد شخص در کوچ :
ز مهمانان اوخالی ز مداحان او بیکس
نه اندر شهرها خانه نه اندر بادیه رحله.
فرخی.

رحلة. [ رِ ل َ ] (ع مص ، اِ) کوچ کردن . (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از دهار). از جایی به جایی شدن . انتقال . کوچیدن . کوچ کردن . (یادداشت مؤلف ) :
و اذا اراد اﷲ رحلة نعمة
عن دار قوم اخطأوا التدبیرا.

(از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203).


|| درگذشتن . مردن . ارتحال . (یادداشت مؤلف ). || کوچ شتران . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || هیأت پالان نهادن : انه لحَسَن الرحلة؛ یعنی او نیک پالان نهنده است . (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پالان شتر بربستن و از منزل برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || هر چیز که مهیا کنند برای کوچ کردن . (ناظم الاطباء). || (ص ) بسیارگوشت : وجه رحلة؛روی بسیارگوشت . (مهذب الاسماء). || (اِ) ابروان معشوق . (ناظم الاطباء). || بعیر ذورحلة؛ شتر توانای بر سیر قوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || داستان مسافر که متضمن رویدادهای سفر و مشاهدات او در سیاحت و جهانگردی وی باشد، و این معنی مولَّد است . (از اقرب الموارد). سفرنامه . سیاحت نامه : رِحله ٔ ابن بطوطه .(یادداشت مؤلف ).

رحلة. [ رُ ل َ ] (ع اِ) رِحْلة. بعیر ذورحلة؛ شتر توانای بر سیر و قوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به رِحْلة شود. || یک سفر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جانب کوچ و مقصد. (ناظم الاطباء). مقصد. جهتی که بدان رو آورند گاه رفتن . (یادداشت مؤلف ). جانب کوچ و مقصد مسافر و سیاح . گفته شود: «مکة رحلتنا»؛ ای الجهة التی نقصدها و نرید ان نرتحل الیها. (از اقرب الموارد). مقصد شخص در کوچ : انهم رحلتی ؛ ای الذین ارتحل الیهم ؛ یعنی مقصد من در کوچ شما هستید که بجانب شما کوچ می کنم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مقصد و آنچه بسوی آن رفته شود از هر جا. (آنندراج ). || (ص ) عالم رحلة؛ دانشمندی که از آفاق بسوی وی آیند. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. سفرنامه.
۲. = رحل

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رِحْلَةَ: به معنای حالتی است که یک انسان سوار بر راحله و در حال سیر دارد وراحله به معنای شتری است که برای راه پیمایی نیرومند باشد . منظور از رحلت قریش مسافرت آنان از مکه به بیرون برای تجارت است
معنی رَحْلِهِ: ظرف و اثاثش
ریشه کلمه:
رحل (۴ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

ظرف (مثل خورجین و انبان) و بار سفر و کوچ. معانی دیگر هم دارد که در قرآن مجید یافته نیست . طبرسی در ذیل آیه گوید از رحال ظرفها قصد شده و مفرد آن رحل گویند و اصل آن چیزی است که برای کوچ آماده شود از ظرف متاع و پالان شتر و... کلمه رحل و رحال در آیات 62،70،75 سوره یوسف آمده و مراد از آنها ظرفهائی است مثل خورجین و انبان که بر شتران بسته بودند و در آیه . به جای رحال اوعیه آمده که همان ظرفها است معنی آیه اوّل این است: یوسف به غلامان خود گفت سرمایه اینها را در خورجین هایشان بگذارید. * . رحاة به معنی کوچ و مسافرت است. باید دانست یمن در جنوب مکّه و شام در شمال آن واقع است (به طور تقریب). اهل مکّه سالی دو مسافرت داشتند وقت زمستان به یمن و وقت تابستان به شام و این دو مسافرت نوعاً برای خرید و فروش و نقل و انتقال مال التجاره بود. در آیه گذشته مراد از رحلة الشتاء و الصیف همان دو مسافرت به عنوان این که اهل مکّه ساکنان حرام اند از شرّ راهزنان و دزدان در امان بودند و کسی به آنها آزار نمی‏رساند و با ایمنی تمام رفت و آمد می‏کردند لذا خدا در مقام امتنان به آنها فرمود .


کلمات دیگر: