کلمه جو
صفحه اصلی

صعصعه

فرهنگ فارسی

ابن صوحان عبدی خطیب بلیغ و شاعر عرب ( ف. حدود ۶٠ ه.ق . ). وی از سادات عبد القیس و مردی عاقل بود و در جنگ صفین حصور داشت و او را با معاوبه موافقی است. مغیره بامر معاویه او را از کوفه بر جزیره یا به بحرین تبعید کرد و وی در آنجا در گذشت .
ابن معاویه پدر قبیله ایست از هوازن

لغت نامه دهخدا

( صعصعة ) صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] ( ع مص ) جنبانیدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || متفرق و پریشان کردن. ( منتهی الارب ). پراکنده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || جدا نمودن. ( منتهی الارب ). || تر کردن سر را به روغن. || ( اِ ) گیاهی است که شکم راند. ( منتهی الارب ).

صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] ( اِخ ) ابن صوحان العبدی. زرکلی نویسد: وی از سادات عبدالقیس و خطیبی بلیغ و عاقل بود. او را شعری است. در نبرد صفین حاضر بود و او را با معاویه مواقفی است. شعبی گوید: از او خطبه می آموختم. مغیره به امر معاویه وی را از کوفه به جزیره یا به بحرین تبعید کرد و در حدود سال 60 هَ.ق. بدانجا درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 432 ). و ابن ندیم او را از خطبای عرب شمرده است. ( الفهرست ص 181 ). مؤلف عقدالفرید نویسد: وی از بنی عجل و از عبدالقیس و ازاصحاب علی است. رجوع به فهرست عقدالفرید چ محمد سعید العریان و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 57 و 528و 543 و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 284 و رجوع به ناسخ التواریخ جلد احوال حضرت علی علیه السلام شود. محدث قمی آرد: صعصعة از اصحاب امیراالمؤمنین علیه السلام و از عارفین بحق آن جناب واز بزرگان اهل ایمان است و چندان فصیح و بلیغ بود که امیرالمؤمنین اورا خطیب شحشح گفت و بمهارت در خطب و فصاحت در لسان ثنا فرمود و بقلت مؤونة و کثرت معونه بستود. شبی که جنازه علی علیه السلام را از کوفه به نجف بردند صعصعة از جمله مشایعت کنندگان بود و چون از کار دفن فارغ شدند وی مشتی از خاک قبر برگرفت و بر سر خود ریخت و گفت پدر و مادرم فدای تو باد مولد تو پاکیزه و صبرتو قوی و جهاد تو عظیم بود و بدانچه آرزو داشتی رسیدی... سپس بازماندگان آن حضرت را تسلیت گفت. ( مفاتیح الجنان ضمن اعمال مسجد سهله ). صعصعة را مسجدی است نزدیک مسجد سهله در ظاهر نجف که بدین نام ( مسجد صعصعه ) مشهور و در آن نماز و دعائی مخصوص خوانده میشود.

صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] ( اِخ ) ابن معاویة پدر قبیله ای است از هوازن. ( منتهی الارب ). و بعضی قائلند که کردها از تخمه کردبن مردبن صعصعةبن هوازن بوده اند. ( تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص 111 ).

صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن صوحان العبدی . زرکلی نویسد: وی از سادات عبدالقیس و خطیبی بلیغ و عاقل بود. او را شعری است . در نبرد صفین حاضر بود و او را با معاویه مواقفی است . شعبی گوید: از او خطبه می آموختم . مغیره به امر معاویه وی را از کوفه به جزیره یا به بحرین تبعید کرد و در حدود سال 60 هَ .ق . بدانجا درگذشت . (الاعلام زرکلی ص 432). و ابن ندیم او را از خطبای عرب شمرده است . (الفهرست ص 181). مؤلف عقدالفرید نویسد: وی از بنی عجل و از عبدالقیس و ازاصحاب علی است . رجوع به فهرست عقدالفرید چ محمد سعید العریان و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 57 و 528و 543 و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 284 و رجوع به ناسخ التواریخ جلد احوال حضرت علی علیه السلام شود. محدث قمی آرد: صعصعة از اصحاب امیراالمؤمنین علیه السلام و از عارفین بحق آن جناب واز بزرگان اهل ایمان است و چندان فصیح و بلیغ بود که امیرالمؤمنین اورا خطیب شحشح گفت و بمهارت در خطب و فصاحت در لسان ثنا فرمود و بقلت مؤونة و کثرت معونه بستود. شبی که جنازه ٔ علی علیه السلام را از کوفه به نجف بردند صعصعة از جمله ٔ مشایعت کنندگان بود و چون از کار دفن فارغ شدند وی مشتی از خاک قبر برگرفت و بر سر خود ریخت و گفت پدر و مادرم فدای تو باد مولد تو پاکیزه و صبرتو قوی و جهاد تو عظیم بود و بدانچه آرزو داشتی رسیدی ... سپس بازماندگان آن حضرت را تسلیت گفت . (مفاتیح الجنان ضمن اعمال مسجد سهله ). صعصعة را مسجدی است نزدیک مسجد سهله در ظاهر نجف که بدین نام (مسجد صعصعه ) مشهور و در آن نماز و دعائی مخصوص خوانده میشود.


صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن معاویة پدر قبیله ای است از هوازن . (منتهی الارب ). و بعضی قائلند که کردها از تخمه ٔ کردبن مردبن صعصعةبن هوازن بوده اند. (تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص 111).


صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || متفرق و پریشان کردن . (منتهی الارب ). پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || جدا نمودن . (منتهی الارب ). || تر کردن سر را به روغن . || (اِ) گیاهی است که شکم راند. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

حرکت، جنبش.


کلمات دیگر: