کلمه جو
صفحه اصلی

شارده

لغت نامه دهخدا

شارده . [ دَ ] (اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر دریای روم .(فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). نام جزیره ای به بحرالروم در انتهای شرقی دریای اسپانیا نزدیک جزیره یابسته . (یادداشت مؤلف ). جزیره ای از مجمع الجزایر بالئار دارای 2250 تن سکنه .


( شاردة ) شاردة. [ رِ دَ ] ( ع ص ) تأنیث شارد، رمنده. رموک. حوشی. وحشیه. ج ، شوارد. رجوع به شارد شود. || سائره : قافیه شاردة، بمعنی قصیده سائره در بلاد ومراد از قافیه در اینجا قصیده است باعتبار تسمیه کل بنام جزء. ج ، شوارد و شُرَّد. ( اقرب الموارد ). || نادر و غریب : شوارداللغة در نزد عرب زبانان بمعنی غرائب و نوادر لغات است. ( از اقرب الموارد ).
شارده. [ دَ ] ( اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر دریای روم.( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). نام جزیره ای به بحرالروم در انتهای شرقی دریای اسپانیا نزدیک جزیره یابسته. ( یادداشت مؤلف ). جزیره ای از مجمع الجزایر بالئار دارای 2250 تن سکنه.

شاردة. [ رِ دَ ] (ع ص ) تأنیث شارد، رمنده . رموک . حوشی . وحشیه . ج ، شوارد. رجوع به شارد شود. || سائره : قافیه ٔ شاردة، بمعنی قصیده ٔ سائره در بلاد ومراد از قافیه در اینجا قصیده است باعتبار تسمیه ٔ کل بنام جزء. ج ، شوارد و شُرَّد. (اقرب الموارد). || نادر و غریب : شوارداللغة در نزد عرب زبانان بمعنی غرائب و نوادر لغات است . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

= شارد

شارد#NAME?


دانشنامه عمومی

شارده (شاردن)، روستایی از توابع بخش افزر شهرستان قیر و کارزین در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان زاخرویه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۶۰ نفر (۴۸خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: