کلمه جو
صفحه اصلی

دانج ابروج

فرهنگ فارسی

( اسم ) دانه امرود جنگلی انجکگ انچکگ انچوچگ .
معرب دانه امرود

لغت نامه دهخدا

دانج ابروج. [ ن َ ج ِ اَ رُ ] ( معرب ، اِ مرکب ) معرب دانه امرود. انچوچک. رجوع به انچوچک شود.حبی است که آنرا بشیرازی انجکک گویند و از کوه گیلویه که از ولایت فارس است آورند. ( برهان ) ( آنندراج ). کشمش کولی. فلفل سفید. فلفل ابیض. قرطم هندی . حکیم مؤمن آرد: در اصفهان انچکک نامند و دانه امرود جنگلی است و مایل به مثلثی و سیاه و مغزش سفید و شیرین و برشته او را تنقل می نمایند. در اول گرم و در رطوبت معتدل و برشته او مایل بخشکی و مبهی و مدر بول و مسمن بدن و غذائیت در او غالب و موافق سینه و حنجره و اعصاب متشنجه و اکثار او مفسد معده و مصلحش شیرینیهاست. ( تحفه حکیم مؤمن ). وصاحب اختیارات بدیعی آرد: دانج ، افرونک نیز گویند، بشیرازی انجکک خوانند از کوه گیلویه که در ولایت پارس است خیزد و در هیچ موضع دیگر نباشد و طبیعت وی گرم است و معتدل بود در تری و خشکی. منی بیفزاید و شهوة آرمیدن زیاده کند. این مؤلف گوید چون بکوبند و شیر آن بگیرند و بیاشامند حیض براند مجرب است. - انتهی.

فرهنگ عمید

دانۀ امرود جنگلی که دارای پوست سیاه رنگ و مغز سفید و شیرین است و آن را تف می دهند و می خورند. در طب هم به کار می رود. انچکک، انچوچک، انجلک.


کلمات دیگر: