کلمه جو
صفحه اصلی

ضمور

عربی به فارسی

لا غري , ضعف بنيه , نقصان قوه ء ناميه , لا غرکردن , خشک شدن , لا غر شدن


فرهنگ فارسی

لاغر

لغت نامه دهخدا

ضمور. [ ض ُ ] ( ع مص ) لاغر گردیدن. ( منتهی الارب ). باریک میان شدن. ( دهار ) ( تاج المصادر ). باریک میان شدن اسب. ( زوزنی ). سبک گوشت شدن. ( منتهی الارب ).

ضمور. [ ض ُ ] ( ع اِمص ) لاغری. نزاری. هزال و ضعف. ( بحر الجواهر ). ذبول.
- ضمور عضوی ؛ اطروفیا .

ضمور. [ ض َ ] ( ع ص ) لاغر. ( غیاث ) ( آنندراج ).

ضمور. [ ض َ ] (ع ص ) لاغر. (غیاث ) (آنندراج ).


ضمور. [ ض ُ ] (ع اِمص ) لاغری . نزاری . هزال و ضعف . (بحر الجواهر). ذبول .
- ضمور عضوی ؛ اطروفیا .


ضمور. [ ض ُ ] (ع مص ) لاغر گردیدن . (منتهی الارب ). باریک میان شدن . (دهار) (تاج المصادر). باریک میان شدن اسب . (زوزنی ). سبک گوشت شدن . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

لاغر شدن.


کلمات دیگر: