زانه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) جانوری است سیاه رنگ و پردار که بیشتر در حمامها متکون شود، و بانگ طولانی کند و بعضی گویند زانه خنفسا است که سرگین گردانک باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). جانوری سیاه رنگ و از طایفه ذوالجناحین که بیشتر در حمامها بود و بانگ طولانی کند. ( ناظم الاطباء ). جانوری است سیاه که در حمام و جاهای نمناک باشد و بانگ دراز کند و در تحفه گوید میان غلبه زار و در هواهای گرم بر برگها نشیند و بانگ تیز کند و چزد نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ). و رجوع به چزد شود.
زانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) جانوری است سیاه رنگ و پردار که بیشتر در حمامها متکون شود، و بانگ طولانی کند و بعضی گویند زانه خنفسا است که سرگین گردانک باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). جانوری سیاه رنگ و از طایفه ٔ ذوالجناحین که بیشتر در حمامها بود و بانگ طولانی کند. (ناظم الاطباء). جانوری است سیاه که در حمام و جاهای نمناک باشد و بانگ دراز کند و در تحفه گوید میان غلبه زار و در هواهای گرم بر برگها نشیند و بانگ تیز کند و چزد نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). و رجوع به چزد شود.
زانة. [ ن َ ] (ع اِ) ناگوار. (منتهی الارب ). || تخمه . (اقرب الموارد) (ترجمه ٔ قاموس ) (تاج العروس ).
زانة. [ ن َ ](اِخ ) نام کنیزکی بوده است . مؤلف عقد الفرید آرد: ابونواس با جمعی از یاران خود در باغی گرد آمده و بزمی آراسته بودند، طفیلیی خود را بجمع ایشان افزود. ابونواس از وی پرسید: نامت چیست ؟ گفت ابی الخیر. کنیزکی که از آنجا میگذشت بدو سلام گفت ، ابونواس نام وی رانیز پرسید، گفت نامم زانه است . ابونواس گفت : یاء رااز ابوالخیر بدزدید و به زانه بدهید تا کنیزک زانیه و ابوالخیر ابوالخر شود. (عقد الفرید ج 7 ص 241).
فرهنگ عمید
زله١#NAME?