( صفت ) ۱ - آنچه که از راوق گذشته باشد . ۲ - شراب صاف بیدرد .
راوکی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
راوکی. [ وَ ] ( ص نسبی ) راوک. صاف و پالوده :
بگذشت ماه و روز بخیر و مبارکی
پر کن قدح ز باده گلرنگ راوکی.
بگذشت ماه و روز بخیر و مبارکی
پر کن قدح ز باده گلرنگ راوکی.
ظهیر فاریابی ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
= راوقی: بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی / پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی (ظهیرالدین فاریابی: ۲۵۰ ).
کلمات دیگر: