کلمه جو
صفحه اصلی

راست رو

فارسی به انگلیسی

rectilinear


فرهنگ فارسی

در تداول عامه مواجه مقابل
مقابل کجرو . راست رونده

لغت نامه دهخدا

راست رو. [ ت ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه مواجه . مقابل . محاذی . روبرو: راست روی توپخانه ، روبروی توپخانه . (یادداشت مؤلف ).


راست رو. [ ت ِ ] ( ق مرکب ) در تداول عامه مواجه. مقابل. محاذی. روبرو: راست روی توپخانه ، روبروی توپخانه. ( یادداشت مؤلف ).، راسترو. [ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) مقابل کجرو. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ). راست رونده.مستقیم حرکت کننده. بی انحراف و کجی رونده. که بخط مستقیم طی طریق کند. که از استقامت نگردد :
پیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون پلنگ.
منوچهری.
چو میکردم این داستان را بسیج
سخن راسترو بود و ره پیچ پیچ.
نظامی.
اعتدال هوای نوروزی
راسترو شد بعالم افروزی.
نظامی.
نه پایی چو بینندگان راسترو
نه گوشی چو مرد نصیحت شنو.
سعدی.
سعدیا راستروان گوی سعادت بردند
راستی کن که بمنزل نرسد کج رفتار.
سعدی.

فرهنگ عمید

آن که به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده: سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲: ۶۴۷ ).

پیشنهاد کاربران

انسان درستکار


کلمات دیگر: