کلمه جو
صفحه اصلی

صدصد

فرهنگ فارسی

صد تا صد تا بسیار فراوان : بعیب خویش یک دیده نمایی بعیب دیگران صد صد گشایی . ( نظامی )
زنی است

لغت نامه دهخدا

صدصد. [ ص َ ص َ ] (اِخ ) زنی است . (منتهی الارب ).


صدصد. [ ص َ ص َ ] ( ق مرکب ) صدتا صدتا.و مقصود تکثیر است یعنی فراوان :
بعیب خویش یک دیده نمائی
بعیب دیگران صدصد گشائی.
نظامی.
جنیبت کش وشاقان سرائی
روانه صدصد از هر سو جدائی.
نظامی.
ز هر پیشه کآید جهان را بکار
گزین کرد صدصد همه پیشه کار.
نظامی.

صدصد. [ ص َ ص َ ] ( اِخ ) زنی است. ( منتهی الارب ).

صدصد. [ ص َ ص َ ] (ق مرکب ) صدتا صدتا.و مقصود تکثیر است یعنی فراوان :
بعیب خویش یک دیده نمائی
بعیب دیگران صدصد گشائی .

نظامی .


جنیبت کش وشاقان سرائی
روانه صدصد از هر سو جدائی .

نظامی .


ز هر پیشه کآید جهان را بکار
گزین کرد صدصد همه پیشه کار.

نظامی .



فرهنگ عمید

صدتا صدتا: به عیب خویش یک دیده نمایی / به عیب دیگران صدصد گشایی (نظامی۲: ۲۰۱ ).


کلمات دیگر: