کلمه جو
صفحه اصلی

ردالمطلع

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آنست که مصراع اول یا دوم مطلع را در مقطع قصیده یا غزل تکرار کنند مثال قسم اول : دیر زیاد آن بزرگوار خداوند جان گرامی بجانش اندر پیوند.. آخر شعر آن کنم که اول گفتم : دیر زیاد آن بزرگوار خداوند . ( رودکی ) مثال قسم دوم : ساغر زدست آن بت دلبر همی زنم اشمب بطیب خاطر ساغرهمی زنم .. امروز چون بکام تو شد کار ملک من امشب بطیب خاطر ساغر همی زنم . ( بدیع )
باز گرداندن مطلع و در عرف ادب آنست که مصراع اول یا دوم مطلع را در مقطع قصیده یا غزل تکرار کنند .

لغت نامه دهخدا

ردالمطلع. [ رَدْ دُل ْ م َ ل َ ]( ع اِ مرکب ) یا ردّالمطلع علی المقطع. بازگرداندن مطلع. و در عرف ادب آن است که مصراع اول یا دوم مطلع را در مقطع قصیده یا غزل تکرار کنند. مثال قسم اول :
می بده ای بت شیرافکن من با دف و چنگ
که به یک حمله بیفکند شهنشه دو پلنگ.
که شاعر در آخر قصیده ، مصراع اول مطلع را تکرار میکند و می گوید:
چون بود شاد شه عادل و ظالم مقهور
می بده ای بت شیرافکن من با دف و چنگ.
مثال از قسم دوم :
ساغر ز دست آن بت دلبر همی زنم
امشب به طیب خاطر ساغر همی زنم.
و قصیده را با تکرار مصراع دوم مطلع ختم میکند:
امروز چون بکام تو شد کار ملک من
امشب به طیب خاطر ساغر همی زنم.
( از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و... ص 34 ). و رجوع به صناعات ادبی تألیف همایی ص 104 شود.

فرهنگ عمید

در بدیع، حالتی که در آن شاعر مصراع اول یا دوم مطلع را در مقطع غزل یا قصیده تکرار کند، مانند این شعر: می بده ای بت شیرافکن من با دف و چنگ / که به یک حمله بیفکند شهنشه دو پلنگ. شاعر در آخر قصیده مصراع اول مطلع را تکرار کرده و گفته است: چون بُوَد شاد شه عادل و ظالم مقهور / می بده ای بت شیرافکن من با دف و چنگ (فروغی بسطامی ).

دانشنامه آزاد فارسی

رَدّالمَطلَع
(یا: رَدِّ مَطْلَع، در لغت به معنی بازگرداندن مَطْلَع) اصطلاحی در بدیع، تکرار مصرع اول شعر در پایان آخرین بیت شعر: ای صبا، نکهتی از کوی فلانی به من آر/زار و بیمار غمم، راحت جانی به من آر .../دلم از پرده بشد دوش که حافظ می گفت/ای صبا، نکهتی از کوی فلانی به من آر (حافظ)


کلمات دیگر: