کلمه جو
صفحه اصلی

اسعد الدین

فرهنگ اسم ها

اسم: اسعد الدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: aseadoddin) (فارسی: اسعدالدين) (انگلیسی: aseadoddin)
معنی: خوشبخت در دین، سعیدالدین، نیک بخت در دین

فرهنگ فارسی

یعقوب بن اسحق یهودی

لغت نامه دهخدا

اسعدالدین. [ اَ ع َ دُدْ دی ] ( اِخ ) عبدالعزیزبن ابی الحسن علی. او از افاضل علماء و اعیان فضلاء و حادالذهن و کثیرالاعتناء به علم بود. در صناعت طب بمرتبه اتقان رسید و علوم حکمیه را فراگرفت و نیز در امور شرع عالم و مسموع القول بود و صناعت طب را نزد ابی زکریا یحیی البیاسی در دیار مصر آموخت و خدمت ملک مسعود اقسیس ( ؟ )بن ملک الکامل را اختیار کرد و بااو در یمن مدتی بماند و نزد او بسیار محترم بود و احسان فراوان یافت و هر ماه او را صد دینار مصری مقرربود و تا گاه مرگ ملک مسعود در خدمت او بود، سپس ملک الکامل بدو اقطاعاتی در دیار مصریه داد که هر سال از حاصل آنها بهره مند میشد و اسعد در سلک خدمه او درآمد. مولد اسعدالدین در دیار مصریه در سنه 570 هَ.ق. بود و پدر او نیز در مصر طبیب بود. شیخ اسعدالدین بعلم ادب و شعر پرداخت و اشعار نیکو دارد. ابن ابی اصیبعه گوید: نخستین بار که او را دیدم ، در دمشق درمستهل رجب سنه 603 هَ.ق. بود. او را شیخی نیکوصورت و ملیح الشیبه ، تمام قامت ، گندم گون ، شیرین سخن و بسیارمروت یافتم و پس از این نیز او را در مصر دیدم ، مرا احسان کرد و او سالهای بسیار دوست پدر من بود. وفات اسعد در قاهره بسال 635 هَ.ق. روی داد. او راست :کتاب نوادرالالباء فی امتحان الاطباء که آنرا برای ملک الکامل محمدبن ابی بکربن ایوب تصنیف کرد. ( عیون الانباء ج 2 ص 132 ، 133 ). و رجوع به فهرست کتاب مزبور و الاعلام زرکلی ج 2 ص 562 و رجوع بقاموس الاعلام ترکی شود.

اسعدالدین. [ اَع َ دُدْ دی ] ( اِخ ) یعقوب بن اسحاق یهودی مشهور به اسعد محلی منسوب بمدینه محلة از اعمال دیار مصر. او در فضایل متمیز بود و بحکمت اشتغال و بر دقایق آن اطلاع داشت و در صناعت طب شهرت یافت و در مداوا و علاج خبیر بود و بقاهره اقامت گزید و در اول سال 598 هَ.ق. بدمشق سفر کرد و مدتی آنجا بماند و بین او و بعض افاضل اطباء در آن شهر مباحثات بسیار رفت و سپس بدیار مصریه شد و در قاهره درگذشت. ابن ابی اصیبعه گوید: از نوادر معالجات نیکوی او این است که یکی از زنان اهل ما بمرضی مبتلا شد و مزاج او تغییر پذیرفت و مداوااثر نبخشید، اسعد در غیاب زن بعم من که با او دوست بود گفت : من قرص هائی دارم که مخصوصاً برای همین مرض ساخته ام و آنها او را ان شأاﷲ علاج خواهد کرد هر روز صبح قرصی با شراب سکنجبین بخورد. و قرص ها بدو داد و چون زن از آنها بخورد شفا یافت. او راست : مقالة فی قوانین طبیة و آن شش باب دارد. کتاب النزه فی حل ما وقع من ادراک البصر فی البرایا من الشبه. کتاب فی مزاج دمشق و وضعها و تفاوتها من مصر و ایما اصح و اعدل و فی مسائل أخر فی الطب و اجوبتها و هو یحتوی علی ثلاث مقالات. مسائل طبیة و اجوبتها که برای یکی از اطباء دمشق بنام صدقةبن میخابن صدقة السامری طرح کرده است. ( عیون الانباء ج 2 ص 118 و 233 ). و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1167 و قاموس الاعلام ترکی ، اسعد محلی شود.


کلمات دیگر: