کلمه جو
صفحه اصلی

ان


مترادف ان : ( آن ) ثانیه، حین، دم، طرفه العین، لحظه، لَمحه، نفس، وقت، حُسن، نزاکت، مال، متعلق

فارسی به انگلیسی

that, instant, moment, indescribable, plural suffix rarely used for lifeless things, [indecent] shit

[indecent] shit


فارسی به عربی

تغوط , دقیقة , ذلک , لحظة , هنالک , هو

فرهنگ اسم ها

اسم: آن (دختر) (فارسی)
معنی: سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده

مترادف و متضاد

minute (اسم)
یادداشت، دم، مسوده، پیش نویس، لحظه، ان، دقیقه، گزارش وقایع

moment (اسم)
دم، اهمیت، زمان، هنگام، لحظه، ان، موقع

instant (اسم)
دم، لحظه، وهله، ان

split second (اسم)
ان، قسمتی از ثانیه

those (ضمير)
ان، انها، انان

that (ضمير)
ان، ان یکی، اشاره بدور

it (ضمير)
او، ان، آن، ان چیز، ان جانور

yonder (قید)
دور، ان، آنجا، انسو، انطرف

yon (قید)
ان

فرهنگ فارسی

( آن ) ( اسم ) وقت هنگام لحظه ای که در آن هستی دم اندک زمان . جمع : آنات . یا آن به آن . لحظه به لحظه . یا در یک آن . در یک لحظه در یک دم .
مال سخت گرم
رودی است در فرانسه که از آرگون سر چشمه گیرد و به اوزا ریزد ۲۸٠ کیلو متر که ۱۱۷ کیلو متر آن قابل کشتی رانی است .
اگر : (شک نیاوردگان کرده یقین ان ولوشان بجای رای رزین . ) (دهخدا )
رودیست در فرانسه که از آرگون سرچشمه می گیرد .

فرهنگ معین

( آن ) [ ع . ] ( اِ. ) وقت ، هنگام ، زمان اندک . ج . آنات . ، در یک ~ در یک لحظه ، در یک دم .
چه (چِ )(ضم . حر. ) ۱ - چیزی که . ۲ - هر چیز.
۱ - پسوند دال بر زمان : بامدادان ، ناگاهان . ۲ - پسوند دال بر مکان و موطن : گیلان ، یونان ، ایران ، دیلمان . ۳ - پسوند حاصل مصدر است در آخر ریشة فعل : چادردران کردن ، راه جامه دران . ۴ - پسوند دال بر کثرت و استمرار در آخر اسم فاعل (مرخم . ): درم - ریزان
( اِ. ) از مصطلحات صوفیانه است و آن نوعی حسن و زیبایی است که قابل درک اما توصیف ناپذیر است .
[ په . ] (ضم . ) ضمیر اشاره برای دور. مق این .
(اِ ) [ ع . ] (حر. شرط ) اگر.
(اَ ) (اِ. ) (عا. ) پلیدی ، نجاست ، گه .

(اِ) [ ع . ] (حر. شرط ) اگر.


(اَ) (اِ.) (عا.) پلیدی ، نجاست ، گه .


لغت نامه دهخدا

( آن ) آن. ( ضمیر، ص ) اسم اشاره بدور، چنانکه «این » اسم اشاره به نزدیک است. ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان مخصوص بذوی الروح و آنها در غیرذوی الروح و هم در ذوی الروح مستعمل است :
نزد آن شاه زمین کردش پیام
داروئی فرمای زامهران بنام.
رودکی.
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی.
رودکی.
چو گشت آن پریچهره بیمار غنج
ببرّید دل زین سرای سپنج.
رودکی.
ز مرغ و آهو رانم بجویبار و بدشت
از آن جفاله جفاله از این قطارقطار.
عنصری.
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اَزْغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
بوشکور.
زن پیر رفت و می آورد و جام
از آن جام فرهاد شد شادکام.
فردوسی.
چنین گفت افراسیاب آن زمان
که آن نامور گرد خسرونشان.
فردوسی.
بیامد نشست از بر تختگاه
بسر برنهاد آن کیانی کلاه.
فردوسی.
فرستاد آیین گشسب آن زمان
کسی را برِ شاه گیتی دمان.
فردوسی.
کجا گیو و طوس و کجا پیلتن
فرامرز و دستان و آن انجمن.
فردوسی.
از آن پیشتر کآن گو پیلتن
درآید بخرگاهیان رزم زن.
فردوسی.
خیال خنجر او را شبی مه دید ناگاهان
به هر ماهی شود آن شب مه از دیدار ناپیدا.
مسعودسعد.
سالاری محتشم فرستاده آید بر آن جانب. ( تاریخ بیهقی ). حاجب بکتکین و آن قوم بازگشتند. ( تاریخ بیهقی ). من که عبدالرحمن فضولیم آن دو تن را... دریافتم و پرسیدم که امیر آن سجده چرا کرد. ( تاریخ بیهقی ). بوعلی کوتوال بگفته که از برادر ما آن شغل می برنیاید. ( تاریخ بیهقی ). تو که بونصری... ممکن نخواهی بودن در شغل خویش که آن نظام که بود بگسست. ( تاریخ بیهقی ). اندیشیدیم که مگر آنجای دیرتر بماند و در آن دیار باشد که خلل افتد. ( تاریخ بیهقی ). رعایا و اعیان آن نواحی در هوای ما [ مسعود ] مطیع وی گشته. ( تاریخ بیهقی ). استادم در خرد و فضل آن بود که بود... و آن طائفه از حسد وی هر کس نسختی کرد و شرم دارم که بگویم بر چه جمله بود. ( تاریخ بیهقی ). دانست که آن دیار تا روم... بضبط ما آراسته گردد. ( تاریخ بیهقی ). از چپ راه قلعه مندیش... پیداآمد و راه بتافتند و بر آن جانب رفتند. ( تاریخ بیهقی ). سالاری محتشم فرستاده آید بر آن جانب تا آن دیار را... ضبط کند. ( تاریخ بیهقی ). مقرر است که این تکلفها از آن جهت بکردند [ پدران ] تا فرزندان... بر آن تخمها که ایشان کاشتند بردارند. ( تاریخ بیهقی ). نامه ها رفت جملگی این حالها را به ری و سپاهان و آن نواحی نیز تا درست مقرر گردد. ( تاریخ بیهقی ). اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته تا نام ما بر آن نشیند. ( تاریخ بیهقی ). ملوک روزگار... چون... بروند فرزندان ایشان که مستحق آن تخت باشند بر جایهای ایشان نشینند. ( تاریخ بیهقی ). سلطان مسعود گفت... ما... حرکت خواهیم کرد بر جانب بلخ تا... احوال آن جانب را مطالعه کنیم. ( تاریخ بیهقی ). سلطان مسعود را آن حال مقرر گشت.( تاریخ بیهقی ).

ان . [ َِن ] (پسوند) نون ماقبل مکسور. مانند این (َین ) نسبت را میرساند، مانند: ریخن ، رشکن ، ریمن ، چرکن . و در یادداشت مؤلف آمده است : «ان » در لفجن ، ریخن ، فژاگن ، رشگن ، شپشن ، خشمن ، ژفگن و امثال آن مخفف این و «ین » و بجای این «ین » بود در پشمین ، نمکین ، رنگین و غیره .


ان . [ اَ ] (اِ) بلغت زندو پازند، مادر. والده . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) . || هرگاه در آخر کلمه آرند افاده ٔ فاعلیت کند، مانند افتان و خیزان . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). رجوع به «آن » در همین لغت نامه شود.


ان . [ اَ ] (اِ)در تداول عامیانه ، گه . پلیدی . نجاست . فضله ٔ آدمی و جانوران دیگر. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به عن شود.


ان . [ اَ ] (ع حرف ) حرف مصدری است و فعل مضارع را در دو مورد نصب میدهد، نخست در ابتداء کلام مانند «ان تصوموا خیر لکم » (قرآن 184/2) که در محل رفع است . دوم بعد از لفظی که بر معنی غیر یقین دلالت میکند، در این صورت نیز در محل رفع است مانند «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم ». (قرآن 16/57). یا در محل نصب مانند «و ما کان هذا القرآن ان یفتری ». (قرآن 37/10). یا در محل جر مانند «من قبل ان یأتی احدکم الموت ». (قرآن 10/63). و گاهی فعل را جزم دهد مانند:
اذاما غدونا قال ولدان اهلنا
تعالوا الی ان یأتنا الصید نحطب .
و گاه فعل را مرفوع سازد چنانکه در قرائت ابن محیص است : «لمن اراد ان یتم الرضاعة». (قرآن 233/2). (از شرح قاموس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مخفف از أن َّ ثقیله است و در این هنگام بعد از فعل یقین یا فعلی که بمنزله ٔ یقین باشد واقع می شود و عمل نمیکند، مانند «علم ان سیکون منکم مرضی » (قرآن 20/73). و حسبوا ان لاتکون فتنة. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || مفسره است به معنی ای ، مانند «فاوحینا الیه ان اصنع الفلک » (قرآن 27/23) و آن بعد از جمله ای می آیدکه معنی قول در آن باشد غیر حروف آن . و گاهی حرف جربه آن داخل میشود مانند «کتبت الیه بان افعل ». || بطور زاید برای تأکید می آید، مانند «و لماجأت رسلنا لوطاً سی ٔ بهم » (قرآن 77/11) و آن بعد از لمای توقیتیه است . و نیز بین «لو» و فعل قسم آید، مانند:
فأقسم ان لو التقینا و انتم
لکان لکم یوم من الشر مظلم .
و ممکن است فعل قسم متروک باشد، مانند «اما واﷲ ان لو کنت حیاً». و همچنین بین کاف و مخفوض آن می آید مانند «کان ظبیة تعطو الی و ارق السلم » و آن نادر است و بعد از اذاآید مانند «فامهله حتی اذا ان کانه ». (از اقرب الموارد). و نیز به معنی شرط آید مانند اًن ْ و هم ماننداًن ْ برای نفی بکار رود. و همچنین «اذ» آید و گفته اند از آنست : «بل عجبوا ان جائهم منذر». (قرآن 2/50).و به معنی «لئلا» و گفته اند از آنست : «یبین اﷲ لکم ان تضلوا» (قرآن 176/4) و الصواب انها مصدریه تقدیره کراهة ان تضلوا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


ان . [ اَ ] (ع ضمیر) ضمیر متکلم است من مانند «ان فعلت » بسکون نون یا بفتح آن در حالت وصل و الحاق الف در حالت وقف مانند: «فعلت انا». و گاهی وقف در جای وصل بکار رود مانند انا سیف العشیرة فاعرفونی . و ضمیر مخاطب مانند «انت َ، انت ِ، انتما، انتم ، انتن » نزد جمهور ضمیر «ان » است و «تا» حرف خطاب . (از منتهی الأرب ، ذیل ان ن ) (از ناظم الاطباء).


ان . [ اَ] (پیشوند) مرکب از اَ (علامت نفی ) + ن (حرف واسطه ) در کلماتی مانند: انوشه ، انیران . (یادداشت مؤلف ).


ان . [ اَن ن ] (ع مص ) نالیدن . (یادداشت مؤلف ). نالیدن کسی : أن ّ الرجل أناً و انیناً و اناناً و تأناناً (از باب ضرب ). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ریختن . (یادداشت مؤلف ): أن ّ الماء أنّاً؛ ریخت آن آب را. || گاه بمعنی «کان » آید، کقولهم لاافعله ما ان فی السماء نجم ؛ یعنی نمی کنم این کار را تا در آسمان ستاره ای هست . و همچنین لاافعله ما ان فی الفرات قطرة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


ان . [ اِ ] (اِخ ) رودیست در فرانسه که از آرگون سرچشمه می گیرد و به اواز میریزد. 280 کیلومتر طول دارد که 117 کیلومتر آن قابل کشتیرانی است . (از فرهنگ فارسی معین ، اعلام ).


ان . [ اِ ] (ع حرف ) اگر. (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی ) (فرهنگ فارسی معین ). به معنی «اگر» است برای شرط و دو فعل را جزم میدهد مانند: «ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف » (قرآن 38/8) و «ان تعودوا نعد» (قرآن 19/8). و گاهی مقترن به «لا» آید و در این هنگام «به «اًلاّ » استثنائیه مشتبه گردد مانند: «الا تنصروه فقد نصره اﷲ» (قرآن 40/9) و «الا تنفروا یعذبکم » (قرآن 39/9). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
شک نیاوردگان کرده یقین
ان و لوشان بجای رای رزین .

دهخدا (از فرهنگ فارسی معین ).


- ان ... و ان ؛ خواه ... و خواه : ان کسب و ان خسر یندم ؛ خواه کسب کند و خواه زیان ببرد پشیمان میشود. (از دزی ج 1 ص 39). || حرف نفی است به معنی «ما» و در این هنگام بعد از آن جمله ٔ اسمیه واقع میشود مانند «ان الکافرون الا فی غرور» (قرآن 20/67) و یا بعد از آن جمله ٔ فعلیه واقع میشود مانند: «ان اردنا الا الحسنی ». (قرآن 107/9). و بعضی گفته اند «ان » نافیه نیست مگر آنکه بعد از آن «الا» و «لما» بیاید مانند «ان کل نفس لما علیها حافظ» (قرآن 4/86)، و این قول مردود است بنا بآیه ٔ زیر از قرآن : «ان عندکم من سلطان » (68/10) و «قل ان ادری اقریب ما توعدون » (25/72). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مخفف از «اًن َّ» باشد و در این صورت بعد از هر دو جمله ٔ اسمیه و فعلیه می آید اما در اسمیه اعمال و اهمال هر دو جایز است و در فعلیه اهمال واجب ، و هرکجا که بعد از آن لام مفتوح واقع شود «ان » مخفف است مانند: «ان زید لأخوک ». (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || زاید آید، مانند: ما ان اتیت بشی ٔ انت تکرهه . (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). و مانند:
ما ان رأینا ملکاً اغارا
اکثر منه قرة وقارا.

(منتهی الارب ).


|| بمعنی «قد» آید و گفته اند از آنست : «ان نفعت الذکری » (قرآن 9/87). (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || بنا بقول کوفیها بمعنی «اذ» می آید مانند «واتقوا اﷲ ان کنتم مؤمنین » (قرآن 57/5) و مانند «لتدخلن المسجد الحرام ان شاء اﷲ آمنین ». (قرآن 27/48) . || بمعنی «اذا» است ، مانند «ان استحبوا الکفر علی الایمان ». (قرآن 23/9). (ازتاج العروس ). و رجوع به امثال و حکم مؤلف ج 1 ص 286ببعد شود.

ان . [ اِن ْ ن َ / اَن ْ ن َ ] (ع حرف ) یعنی بدرستی و راستی و هر دو برای تأکید خبر استعمال میشوند و اسم را نصب میدهند وخبر را رفع، مانند «ان زیداً قائم » و «بلغنی ان عمراً لذاهب » و گاهی اًن َّ هر دو را نصب میدهد مانند:
اذا اسود جنح اللیل فلتات و لتکن
خطاک خفافاًان حراسنا اسداً.
و مانند حدیث : ان قعر جهنم سبعین خریفاً. و گاهی بعد از «ان » مبتدای مرفوع آید و اسم آن ضمیر شأن محذوف باشد مانند ان من اشد الناس عذاباً یوم القیمة المصورون ، که تقدیر «انه » است . و نیز اًن َّگاهی بتخفیف آید و در این صورت اعمال آن بقلت است واهمال آن بکثرت ، و نزد کوفیان مخفف نیامده . و گاهی حرف جواب است به معنی «نعم » و از آنست :
بکت علی عواذلی یلحیننی و الومهنه
و یقلن شیب قد علاک و قد کبرت فقلت انه .
و ها برای سکوت است . و از آنست قول زبیر در جواب کسی که گفت : «لعن اﷲ ناقة حملتنی الیک »، «ان و راکبها» یعنی «نعم و لعن راکبها». ان را در نه جای مکسور خوانند: 1 - در ابتدای کلام خواه لفظاً باشد و خواه معناً، مانند ان زیداً قائم . 2 - بعد از «الا»ی تنبیه مانند الا ان زیداً قائم . 3 - هرگاه که صله ٔ موصول باشد مانند: و آتیناه من الکنوز ماان ّ مفاتحه لتنوء بالعصبة اولی القوة. (قرآن 76/28).4 - در جواب قسم خواه در اسم و یا خبر آن لام باشد ویا نباشد مانند واﷲ ان زیداً قائم . 5 - بعد از قول در لغت آنان که آنرا مفتوح نخوانند مانند: قال اﷲ انی منزلها علیکم . (قرآن 115/5). 6 - بعد از واو حالیه مانند جاء زید و ان یده علی رأسه . 7 - در جایی که خبر از عین واقع شود مانند زید انه ذاهب - خلافاً للفراء. 8 - قبل از لام معلقه مانند: واﷲ یعلم انک لرسوله . (قرآن 1/63). 9 - بعد از «حیث » مانند اجلس حیث ان زیداً جالس . و هرگاه تأویل جمله بمصدر لازم باشد آنرا مفتوح خوانند چنانکه بعد از «لو» است مانند: لو انک قائم لقمت ، و چون أن َّ فرع «اًن َّ» است صحیح باشدکه أنّما مفید حصر باشد. چنانکه اًنّما، و در این آیه ٔ کریمه هر دو مجتمعاند: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد» (110/18)، اولی برای حصر صفت است بر موصوف و دومی برای حصر موصوف است برصفت . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء):
بگذراز ظن خطا ای بدگمان
ان بعض الظن اثم آخر بخوان .

مولوی .


|| «أن َّ» لغتی است در «لعل » مانند «ایت السوق انک تشتری لحماً»، یعنی «لعلک »، و گویند از آنست این آیه در قرائت بعضی : «و مایشعرکم انها اذا جائت لایؤمنون ». (قرآن 109/6). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || گاهی کاف تشبیه به «أن َّ» افزوده شود مانند: کأنه شمس ، و گاهی با کاف مخفف می شود و عمل نمی کند مانند: «و وجه مشرق اللون کان ثدیاه حقان »و یروی ثدییه (علی الاعمال ) و الرفع اجود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
- برهان اًن َّ، برهان انی ؛ عبارت است از برهان و طریقه ٔ استدلال از راه معلول جهت کشف علت و این نوع برهان ، برهان اکتشافی است . (از دستورالعلماء ج 1 ص 236 از فرهنگ علوم عقلی سجادی ). و آن عکس برهان لم [ ل ِ م م َ ] (- برهان لمی ) است چه در برهان لمی از علت به معلول میرسند. (از دستورالعلماء ج 1 ص 236). و رجوع به برهان انی و لمی (ذیل برهان ) و دستورالعلماء شود.
برای آگاهی از آیات و امثال مصدر به «ان » که در ادب فارسی بکار رفته ، رجوع به امثال و حکم مؤلف ج 1 ص 286 ببعد شود.

ان .[ َان ] (پسوند) علامت جمع است . رجوع به «آن » شود.


فرهنگ عمید

( آن ) برای اشاره به دور یا شخص غایب به کار می رود. &delta، تنها در صورت همراه شدن با یک اسم نقش صفت را می پذیرد.
تعلق و اختصاص چیزی به کسی را می رساند، مالِِ، متعلق به: سپهر ستاده زمین آنِ اوست / روان و خرد زیر فرمان اوست (فردوسی: ۳/۲۴۶ ).
* از آنِ: = آنِ
لحظۀ کوتاه، اندکی از زمان، دَم.
۱. نشانۀ زمان: صبحگاهان.
۲. نشانۀ زمان.
۳. نشانۀ صفت: گریان.
۴. نشانۀ جمع: زنان، زنوان، سالیان.

دانشنامه عمومی

(گنابادی) اَنَ؛ یعنی، اگر، اینجا.


آن. آن به عنوان ضمیر اشاره و صفت اشاره در فارسی به کار می رود و می تواند به موارد زیر نیز اشاره کند:
«آن» یا «دَم» یا «لحظه»
«آن» یا «آنو»، یکی از خدایان میان رودان است.
ملکه آن یا «آنِ بریتانیای کبیر»
آن (پورهٔ لوبیا)، نوعی پوره که در آشپزی ژاپنی کاربرد دارد.
آن برونته، شاعر و نویسندهٔ انگلیسی بود.
آن شِرلی، یک شخصیت داستانی است.
آن لَمبتون، ایران شناس انگلیسی بود.
آن (فیلم ۲۰۱۷) بخش اولِ یک فیلم فراطبیعی ترسناک محصول ایالات متحدهٔ آمریکاست.
آن (فیلم ۲۰۱۹) بخش دومِ یک فیلم فراطبیعی ترسناک محصول ایالات متحدهٔ آمریکاست.
آن (رمان)
آن (شخصیت)
آن (مینی سریال)

دانشنامه آزاد فارسی

آن. آن (۱۶۶۵ـ۱۷۱۴)(Anne)
ملکۀ بریتانیای کبیر و ایرلند (۱۷۰۲ـ۱۷۱۴). در ۱۷۰۲ جانشین ویلیام سوم۱ شد. وقایع مهم دوران حکمرانی او عبارت اند از جنگ جانشینی اسپانیا۲، پیروزی های مارلبورو۳ در بلنهایم۴، رامیه۵، اودنارد۶، مالپلاکه۷، و اتحاد پارلمان های انگلستان و اسکاتلند در ۱۷۰۷ براساس قانون اتحاد۸. آن براساس تعالیم پروتستان پرورش یافت و در ۱۶۸۳ با شاهزاده جورج۹ (۱۶۵۳ـ۱۷۰۸) از دانمارک ازدواج کرد. از میان فرزندان آنان فقط ویلیام (۱۶۸۹ـ۱۷۰۰)، دوکِ گلاستر۱۰ به ۱۱ سالگی رسید. آن بیشتر عمر خود را به دوستی نزدیک با سارا چرچیل۱۱ (۱۶۵۰ـ۱۷۴۴)، همسر جان چرچیل۱۲ (۱۶۵۰ـ۱۷۲۲)، گذراند؛ جان چرچیل در ۱۷۰۲ لقب «دوکِ اول مارلبورو۱۳» را دریافت کرد. نفوذ خانوادۀ چرچیل تا حدودی به سبب دوری اختیارکردن آن از پدرش و حمایت از برادرشوهرش ویلیام اورانژ۱۴ (بعدها ویلیام سوم)، درخلال انقلاب شکوهمند۱۵ (۱۶۸۸) بود. تأثیرپذیری از خانوادۀ چرچیل، بعدها او را به مشارکت در توطئه های هواداران جیمز دوم (جیکوبی ها۱۶) سوق داد. اگرچه هوادار حزب توری (حزب محافظه کار)۱۷ بود، از ۱۷۰۴ تا ۱۷۱۰ با به روی کارآمدن دولتی موافقت کرد که اکثر اعضای آن هوادار حزب ویگ۱۸ (حزب لیبرال) بودند. از ۱۷۰۷ به بعد نفوذ خانوادۀ چرچیل کاهش یافت. پس از مشاجره ای تند در ۱۷۱۰، سارا چرچیل از دربار اخراج و اَبیگیل مَسِم۱۹ ندیمۀ آن شد. آن به مسم توجه کرد و مسم از نفوذش برای تقویت موقعیت هواداران حزب محافظه کار استفاده کرد. آن در زمینۀ جانشینی، به اعتبار وابستگی خانوادگی، اعتقاد داشت که برادر ناتنی اش جیمز ادوارد استوارت۲۰، معروف به مدعی پیر۲۱ (فرزند جیمز دوم از همسر دومش ماری مودنا۲۲یی)، باید به سلطنت برسد. به هر حال، براساس سند قانون جانشینی۲۳، مصوب ۱۷۰۱، جانشینی پادشاه پروتستان تضمین شد و پس از ملکه آن، جورج اول، نتیجۀ جیمز اول، به سلطنت رسید.

فرهنگستان زبان و ادب

آن
{shake} [فیزیک] بازۀ زمانی برابر با یک صدم میکروثانیه یا 8ـ10 ثانیه

نقل قول ها

آن (فیلم ۲۰۱۷). آن (به انگلیسی: It) یک فیلم فراطبیعی ترسناک به کارگردانی اندرس موچیتی است. فیلمنامه این فیلم توسط کری فوکوناگا بر اساس رمانی به همین نام نوشته استیون کینگ به رشته تحریر درآمده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آن. «آن» یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم فلسفه بوده و به معنای وقت است.
«آن» یا دم (Instant ،moment) در لغت به معنی وقت است. گفته شده: اصل آن، اوان بوده است، الف اول آن حذف شده و او تبدیل به الف شده و این کلمه تبدیل به «آن» شده است.
اصطلاح شناسی
در اصطلاح فلاسفه، «آن» عبارت است از پایان گذشته و آغاز آینده. این دو، توسط «آن» از یکدیگر جدا می شوند. چنانکه در مباحث مشرقیه چنین آمده است: "عبارة عمّا یفصل الماضی عن المستقبل".
فخرالدین رازی، محمد بن عمر، المباحث المشرقیه، ج۲، ص۲۷.
ابوعلی سینا در پایان فصل ۱۳ بخش طبیعیات شفا می افزاید: «آن» در این معانی به کار می رود:۱. حد مشترک میان گذشته و آینده، یعنی «آنِ» حاضر که به فارسی «اکنون» می گوییم؛۲. هر فصل مشترک به طور اعم، اگر چه در گذشته یا آینده باشد؛۳. طرف و نهایت زمان، اگر چه دلالت بر اشتراک نداشته باشد، ولی همین اندازه که در تصور بتواند سبب ناپیوستگی باشد، کافی است بدین معنی که هرگاه ذهن بخواهد برای زمان، طرف و نهایتی بسازد آن نهایت را «آنی» تصور می کند، چنان که نهایت هر خطی به صورت نقطه تصور می شود؛۴. زمان کوتاهی که به «آنِ» حاضر بسیار نزدیک باشد. این معنی مترادف با الآن است که به فارسی «همین دم» یا «هم اکنون» گفته می شود و ممکن است مقصود گوینده گذشتۀ نزدیک یا آیندۀ نزدیک باشد، چنان که گوییم هم اکنون دیدم، اکنون می آیم.
ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (طبیعیات)، ج۱، ص۱۷۲.
...

[ویکی الکتاب] آن. معنی إِنَّ: یقیناً - بی تردید
معنی إِن: اگر- حرف نفی (دراین صورت بعد از آن إلّا یا لمّا می آید) - محققاً (در این مورد مخفف إنَّ می باشد مانند "وَإِن یَکَادُ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُواْ ﭐلذِّکْرَ ")
معنی إِنِ: اگر- حرف نفی (دراین صورت بعد از آن إلّا یا لمّا می آید)(درجمله "إِنِ ﭐسْتَطَعْتُمْ " چون دو ساکن به هم رسیده اند نون کسره گرفته است)
معنی أَنَّ: که - اینکه(حرف تأکید)
معنی أَن: که
معنی لَوْلَا أَن: اگر نبود که
معنی عَنْ: از
معنی عَنِ: از (در اصل "عَنْ "بوده که در عباراتی نظیر"عَنِ ﭐلَّذِی "چون به ساکن یا تشدید رسیده حرکت گرفته است)
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
ریشه کلمه:
انی (۸ بار)

«آن» و «آنی» در اینجا به معنای آبی است که در نهایت حرارت و سوزندگی باشد ، و در اصل از مادّه «اِنا» (بر وزن رضا) به معنای «وقت» گرفته شده; زیرا آب سوزان به «وقت و مرحله نهایی» خود رسیده است.

[ویکی الکتاب] معنی إِنَّ: یقیناً - بی تردید
معنی إِن: اگر- حرف نفی (دراین صورت بعد از آن إلّا یا لمّا می آید) - محققاً (در این مورد مخفف إنَّ می باشد مانند "وَإِن یَکَادُ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُواْ ﭐلذِّکْرَ ")
معنی إِنِ: اگر- حرف نفی (دراین صورت بعد از آن إلّا یا لمّا می آید)(درجمله "إِنِ ﭐسْتَطَعْتُمْ " چون دو ساکن به هم رسیده اند نون کسره گرفته است)
معنی أَنَّ: که - اینکه(حرف تأکید)
معنی أَن: که
معنی لَوْلَا أَن: اگر نبود که
معنی عَنْ: از
معنی عَنِ: از (در اصل "عَنْ "بوده که در عباراتی نظیر"عَنِ ﭐلَّذِی "چون به ساکن یا تشدید رسیده حرکت گرفته است)
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
تکرار در قرآن: ۱۵۶۹(بار)

واژه نامه بختیاریکا

( اِن (اُن) ) ( هُن ) ؛ از افعال اصلی؛ است؛ هست؛ وجود دارد
( آن ) اُ؛ او؛ هم؛ هَمهو؛ هو
یُو؛ و؛ مثلا گوسِندُو یعنی گوسفندان

پیشنهاد کاربران

�آن� به معناى مایعی است که در نهایت سوزندگی باشد.

بدرستی که

معنی: زبانِ بدن، حالت های شخصیت، تَنگویی، پیکر بیان،
body language !
این رفتار ها می تواند مربوط به :
1. وضعیت و حالت های بدنی ( مثل: محلّ قرار گرفتن و چگونگی بدن مانند: سر و گردن، دست ها، پاها - نحوه دست دادن، نشستن، ایستادن، راه رفتن، خوابیدن و. . . )
2. حرکات بدن ( مثل: حالت ها، ادا و اطوار ها ( ( ژست ها ) ) )
3. اشارت ( رمز و ایما ) و جلوه های هیجانی صورت و چشم و ابرو و. . . باشد.

یکی از شیوه های بکارگیری زبان بدن: پانتومیم ( ادا اطوار، ادا بازی ) هست، که بارزترین نمونَش: چارلی چاپلین

این مبحث در ادبیات عاشقانه: آنچه عاشق را به سوی معشوق جذب می کند،
تنها زیبایی و خوشگلی معشوق نیست؛این که، معشوق چجوری دلبری می کند یا چگونه بدنش و اَعمالش را
بکار می گیرد تا به دل عاشق بشیند، موضوعی کلیدی و مهمتر است.
مثالی از شعر وحشی بافقی:
تو قد بینی و مجنون جلوه ی ناز / تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو / تو ابرو او اشارت های ابرو
یعنی: برای مجنون کرشمه، خرامیدن، گرازان و راه رفتن با ناز یار، دل انگیزتر از بلندی قد اوست -
افسون نگاه معشوق، عاشق را بیشتر مفتون می کند تا شکل چشمان او -
پیچش مو دلرباتر از خود مو است - اشارت ابرو مهمتر از خود ابرو است.

همه عواملی که به کیفیت و چگونگی بکارگیری بدن مربوط می شود در ادبیات فارسی ( آن ) می گویند.
این واژه قدمتی دراز دارد و شاعران زیادی درباره ی آن شعر سروده اند.

مثالی از شعر حافظ:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد /
بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
معنی: معشوق ( محبوب، زیبارو ) کسی نیست که زیباست ( مثل: مو خوشگل و کمر باریک و. . . ) دارد/
بنده ی چهره ی کسی باش که زبانِ بدن ( حالت های شخصیت ) جالبی داشته باشد.

مثالی از شعر سعدی:
صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار من/
گر چه نباشد کار من، هم کار از آنم می رود
معنی: اگرچه صبور بودن در راه رسیدن به یار و دل بُریدن از او/
کار من نیست! ولی همونَم با ( اشارت یار ) سر و سامان می گیرد
( ( کار از آن رفتن: کنایه از سر و سامان گرفتن، روال و هماهنگ شدن ) )

اگه در شعر فرزاد فرزین به جای واژه ی حال، ( آن ) را بکار می بردیم شعر زیباتری می شد:
من به فدای نگاه تو / دوست دارم اینجوری آنِ تو!


ضمن تشکراز اقای حسین فلاح در شهرستان دشتستان به محل و گودی که آب در ان جمع میگیرد ان گفته میشود که به معنای محل ومکان ذخیره آب است.

مانند انسان

در عرفان، حد فاصل میان گذشته و آینده می آید.

آن یا آنو یکی از خدایان میان رودان است.

پیشوند"اَن" به معنی و مفهوم مجموعه، مجتمع، با هم و یکجا بودن است. وبرای ساختن اسم نیز بکار رفته است. مثلاً نام میوه هایی مانند "انگور" و "انار" به این مضمون اشاره دارد. و به میوه هایی اطلاق می شود که از تعداد زیادی عنصر به هم چسبیده و در قالب یک بسته می باشند. در واژه هایی مانند " انبار" و انباز" نیز معنی ومفهوم مکان را می دهد یعنی جایی که چیزهایی در آن بصورت یکجا آورده شده و یا قرار گرفته است.

اشاره به بالا منظور ( باران )

اگر _ نسیت

آن در تاریخ بیهقی به معنی " نصیب" و " قسمت" آمده است.
" عاقبت کار ایشان همان بود که از آن ِ این وزیر آمد" ( یعنی نصیب این وزیر شد. )
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۳.

معنی إِنَّ: یقیناً، بی تردید، بی گمان. مانند "ﻗُﻞْ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻗَﺎﺩِﺭ"
معنی إِن: اگر - حرف نفی ( دراین صورت بعد از آن إلّا یا لمّا می آید ) - محققاً ( در این مورد مخفف إنَّ می باشد مانند "وَإِن یَکَادُ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُواْ ﭐلذِّکْرَ " )
معنی إِنِ: اگر - حرف نفی ( دراین صورت بعد از آن إلّا یا لمّا می آید ) ( درجمله "إِنِ ﭐسْتَطَعْتُمْ " چون دو ساکن به هم رسیده اند نون کسره گرفته است )
معنی أَنَّ: که - اینکه ( حرف تأکید )
معنی أَن: که
معنی لَوْلَا أَن: اگر نبود که
روشی برای یادسپاری بهتر :
حروف" أَن" و "اِن" را با شبه جمله ی"اَکِّه هِیْ" محک می زنیم متوجه می شویم که [اَ] در "اَکِّه هِیْ" با حرف "أَن" متناسب است و معنی آن [که] است چراکه در "اَکِّه هِیْ" وجود دارد و به حرکت نون هیچ گونه توجهی نمی کنیم در همه ی موارد معنی [که] می دهد. اما در مورد حرف "اِن" اگر نون تشدید داشته باشد معنی "بی تردید" می دهد و اگر نون ساکن باشد یا معنی " اگر" می دهد یا معنی "نیست" و تمام.
در ضمن معنی :
عَنْ: از
معنی عَنِ: از ( در اصل "عَنْ "بوده که در عباراتی نظیر"عَنِ ﭐلَّذِی "چون به ساکن یا تشدید رسیده حرکت گرفته است )

که ، اینکه ، قطعا

واژه هان یا هین گویش دیگر سان san به معنای دارا - مالک ( بودن ) lord از ریشه هندواروپایی senh به معنای gain یافتن، تسخیر، کسب است که امروزه آنرا خان xān میخوانند. از تکرار هان واژه هانهان ( مانند شاه شاهان=شاهنشاه ) و سپس هاهان و خاقان به دست آمده که لقب پادشاهان ترکستان بوده است.
هات از ریشه هان در واژگان هاتیک hātika و هاتونhātuna ( ئون=پسوند زنیت در اوستایی ) به معنای خانم lady به کار رفته که هاتون را امروزه خاتون xatun میخوانند. بدل شدن هاتون به خاتون مانند بدل شدن هورشید به خورشید است. واژه هین در کوردستان و لورستان و واژه آن در پارسی به معنای مال - ملک ( از آن شما =هین شما - از آن او=هین او ) گویش دیگر هان هستند.
منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/

اِنَّ = یقیناً ، بی تردید ، که ، اینکه ( حرف تاکید )


اِن = اگر ، حرف نفی


عَن / عَنِ = از

مترادف : مدفوع، گه

آن به معنی: دم ، لحظه ، روز ، در ایران باستان به معنی خورشید و روز بوده است

دستشویی متفو

( اَن ) یک پیشوند جدایی ناپذیر در زبان پارسی است. بمانند زبان آلمانی که با پیشوندهای جداپذیر و جدایی ناپذیر روبرو هستیم، در زبان پارسی نیز پیشوندهای جداپذیر و جداناپذیر داریم:برای نمونه:
( برخوردن. . . برمی خورد ( ( بر ) پیشوند جدایی پذیر است ) .
( انجامیدن. . . می انجامد ( ( اَن ) پیشوند جدایی ناپذیر است ) . دیگر نمونه ها:انداختن، انبازیدن/انباختن، اندودن، اندوختن، ( انگاشتن؟! ) ، انبوسیدن ( پدیدآوردن، موجود گردیدن ) ، اندیشیدن، انباشتن و. . .
بسیاری بر این باورند که ( اَن یا هَن ) با ( هم ) پیوند معنایی دارد که به گمان من، در واژگان بسیاری همچون اَنباشتن و انبازیدن و. . . درست می باشد، ولی گمان من این است که این پیشوند معنای دیگری هم می دهد. برای نمونه در واژه انداختن، گمان نمی کنم ( ان/داختن ) معنای ( هم ) بدهد. ( دوستان آگاه خواهشمندم چنانچه در این زمینه آگاهی دارید، من را یاری کنید ) . باسپاس


کلمات دیگر: