کلمه جو
صفحه اصلی

ابین

فرهنگ اسم ها

اسم: آبین (دختر) (فارسی) (تلفظ: ābin) (فارسی: آبين) (انگلیسی: abin)
معنی: به رنگ آب، همانند آب

فرهنگ فارسی

( آبین ) نام مومیایی که از معدن آبین گیرند
آشکارتر، روشنتر، هویداتر ، فصیح تر
پیداتر

لغت نامه دهخدا

ابین . [ اَ ی َ ] (اِخ ) مردی از حمیر که عَدَن بدو منسوب است و گویند: عَدن ُ اَبین .


( آبین ) آبین. ( اِخ ) نام قریه ای است از توابع شیراز و مغاره ای به نزدیک آن که مومیایی معدنی از آنجا خیزد. || نام مومیایی که از معدن آبین گیرند. موم آبین. و صاحب برهان در آیین نیز همین معنی را آورده است.
ابین. [ اُ ب َ ] ( اِخ ) ابن سفیان. محدث است.

ابین. [ ] ( اِخ ) موضعی است به عَدَن و آنرا بندری بنام المحل. ( دمشقی ).

ابین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) مردی از حمیر که عَدَن بدو منسوب است و گویند: عَدن ُ اَبین.

ابین. [ اَ ی َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از بَیِّن. پیداتر. هویداتر. روشن تر. آشکارتر.
- امثال :
ابین من فلق الصبح .
ابین من الغد و الامس .
|| فصیح تر. افصح : هو ابین من فلان.

ابین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) نام مخلافی به یمن که عدن جزء آن است. ( مراصدالاطلاع ).

ابین . [ ] (اِخ ) موضعی است به عَدَن و آنرا بندری بنام المحل . (دمشقی ).


ابین . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از بَیِّن . پیداتر. هویداتر. روشن تر. آشکارتر.
- امثال :
ابین من فلق الصبح .
ابین من الغد و الامس .
|| فصیح تر. افصح : هو ابین من فلان .


ابین . [ اُ ب َ ] (اِخ ) ابن سفیان . محدث است .


ابین . [ اَ ی َ ] (اِخ ) نام مخلافی به یمن که عدن جزء آن است . (مراصدالاطلاع ).


دانشنامه عمومی

ابین (شهر). اَبیَن یکی از شهرهای توابع استان اَبیَن در کشور یمن است. این شهر مرکز این استان نیز است.
فهرست شهرهای یمن
جمعیت شهر اَبیَن در حدود ۴۰ هزار نفر می باشد.

پیشنهاد کاربران

مثل آب

آبین یعنی به مانند آب پاک و زلال چون دارای ین نسبت می باشد و معنی دیگر آن، جایی که دشت بوده و ناگهان چشمه و آبی از آن جاری می شود

به معنای زلال و پاک

آبین : /ābin/ آبین به معنی به رنگ آب، همانند آب.


کلمات دیگر: