افصح
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: افصح (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: afsah) (فارسی: اَفصح) (انگلیسی: afsah)
معنی: فصیح ترین، شیوا ترین، ( در قدیم ) زبان آورترین، فصیح تر
معنی: فصیح ترین، شیوا ترین، ( در قدیم ) زبان آورترین، فصیح تر
(تلفظ: afsah) (عربی) (در قدیم) زبان آورترین ؛ فصیحترین ، شیواترین ، فصیحتر.
فرهنگ فارسی
فصیح تر، خو بیان تر، زبان آورتر
(صفت ) زبان آورتر فصیح تر شیواتر گشاده زبان تر .
میر محمد علی از شعرای هندوستان بود
(صفت ) زبان آورتر فصیح تر شیواتر گشاده زبان تر .
میر محمد علی از شعرای هندوستان بود
فرهنگ معین
(اَ صَ ) [ ع . ] (ص تف . ) زبان آورتر، شیواتر.
لغت نامه دهخدا
افصح. [اَ ص َ ] ( ع ن تف ) فصیح تر در بیان و سخن آرایی. ( ناظم الاطباء ). سخن گوی تر و تیززبان تر. ( آنندراج ). زبان آورتر. گشاده سخن تر. گویاتر. اَذرَع. تیززبان تر. ( از یادداشت مؤلف ): هو افصح منی لساناً... ( قرآن 34/28 ).
- امثال :
افصح من العضین ؛ ای دغفل و ابن الکیس. ( مجمع الامثال میدانی ).
افصح. [ اَ ص َ ] ( اِخ ) میرمحمدعلی از شعرای هندوستان بود و به سال 1150 هَ. ق. درگذشت. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
- امثال :
افصح من العضین ؛ ای دغفل و ابن الکیس. ( مجمع الامثال میدانی ).
افصح. [ اَ ص َ ] ( اِخ ) میرمحمدعلی از شعرای هندوستان بود و به سال 1150 هَ. ق. درگذشت. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
افصح . [ اَ ص َ ] (اِخ ) میرمحمدعلی از شعرای هندوستان بود و به سال 1150 هَ . ق . درگذشت . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
افصح . [اَ ص َ ] (ع ن تف ) فصیح تر در بیان و سخن آرایی . (ناظم الاطباء). سخن گوی تر و تیززبان تر. (آنندراج ). زبان آورتر. گشاده سخن تر. گویاتر. اَذرَع . تیززبان تر. (از یادداشت مؤلف ): هو افصح منی لساناً... (قرآن 34/28).
- امثال :
افصح من العضین ؛ ای دغفل و ابن الکیس . (مجمع الامثال میدانی ).
فرهنگ عمید
۱. فصیح تر، خوش بیان تر، زبان آورتر.
۲. فصیح ترین.
۲. فصیح ترین.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَفْصَحُ: فصیحتر
ریشه کلمه:
فصح (۱ بار)
«أَفْصَحُ» از مادّه «فصح» در اصل به معنای خالص بودن چیزی است; و به سخن خالص و گویا که خالی از هر گونه حشو و زوائد باشد، فصیح گفته می شود.
. فصیح کسی است که کلامش بیان کننده مقصود و خالی از تعقید باشد«افصح عن مراده اظهره» فصاحة به معنی بیان و خلوص کلام ازتعقید است یعنی برادرم هارون در سخن گفتن از من فصیحتر است و میتواند سخن را بهتر از من ادا کند این آیه دلالت بر لکنت زبان موسی «علیه السلام» ندارد رجوع شود به «عقد» ذیل آیه . و «بین» ذیل آیه «وَلایَکادُیُبینُ». این کلمه فقط یکبار در کلام الله آمده است.
ریشه کلمه:
فصح (۱ بار)
«أَفْصَحُ» از مادّه «فصح» در اصل به معنای خالص بودن چیزی است; و به سخن خالص و گویا که خالی از هر گونه حشو و زوائد باشد، فصیح گفته می شود.
. فصیح کسی است که کلامش بیان کننده مقصود و خالی از تعقید باشد«افصح عن مراده اظهره» فصاحة به معنی بیان و خلوص کلام ازتعقید است یعنی برادرم هارون در سخن گفتن از من فصیحتر است و میتواند سخن را بهتر از من ادا کند این آیه دلالت بر لکنت زبان موسی «علیه السلام» ندارد رجوع شود به «عقد» ذیل آیه . و «بین» ذیل آیه «وَلایَکادُیُبینُ». این کلمه فقط یکبار در کلام الله آمده است.
wikialkb: أَفْصَح
کلمات دیگر: