مترادف مطیب : خوش بو، عطرآلود، معطر | خوشبوساز، معطرکننده
متضاد مطیب : بدبو
[rare.] perfumed
خوشبوساز، معطرکننده
خوشبو، عطرآلود، معطر ≠ بدبو
مطیب . [ م ُ طَی ْ ی َ ] (اِخ ) نام پسر نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ). یکی از پسران پیغمبر اسلام . (آنندراج ) (از محیطالمحیط).
مطیب . [ م ُ طَی ْ ی َ ] (ع ص ) پاک و خوشبودار کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خوشبوشده و معطرشده و پاکیزه شده . ج ، مطیبون . (ناظم الاطباء).
- ثوب مطیب ؛ جامه ٔ خوش بوی کرده . (مهذب الاسماء).
- مطیب کردن ؛ خوشبوی کردن : ندانم به گلابش مطیب کرده بود یا قطره ای چند از گل رویش در آن چکیده . (گلستان ).
مطیب . [ م ُ طَی ْ ی ِ ] (ع ص ) بوی خوش دهنده و پاک شونده . (غیاث ) (آنندراج ).