مترادف معطر : بویا، خوشبو، دماغ پرور، عاطر، عطرآگین، عطرآمیز، گل بو، گل بیز، نافه بو
متضاد معطر : بویناک، گندیده، متعفن
برابر پارسی : بویا، خوشبوی، مشگبوی
fragrant, perfumed, sweet - smelling
aromatic, fragrant, redolent, scented
خوشبو , معطر
(تلفظ: moeattar) (عربی) خوشبو ؛ آغشته به چیزی خوشبو ؛ (در شیمی) آروماتیک (نوع خاص از ترکیبهای آلی که بسیاری از نمونههای طبیعی آنها بویی خوش دارند) .
بویا، خوشبو، دماغپرور، عاطر، عطرآگین، عطرآمیز، گلبو، گلبیز، نافهبو ≠ بویناک، گندیده، متعفن
معطر. [ م ُ طِ ] (ع ص ) ناقة معطر؛ ناقه ٔ درشت و خوب صورت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ماده شتر بسیار خوب صورت . (از اقرب الموارد).
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
؟ (از کلیله و دمنه ).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
خوشبو، بویا