کلمه جو
صفحه اصلی

اوازه


مترادف اوازه : ( آوازه ) اشتهار، شهرت، صیت، معروفیت، نام، آواز، آوا، صوت، اطلاع، خبر، شایعه، غوغا، ترانه، نغمه، نوا

فارسی به انگلیسی

celebrity, fame, hearsay, honor, image, luster, name, popularity, prestige, prominence, renown, reputation, repute, reverberation

فارسی به عربی

اخبار , ازیز , شمعة , شهرة , صیة , هواء

فرهنگ اسم ها

اسم: آوازه (دختر) (فارسی) (تلفظ: āvāze) (فارسی: آوازه) (انگلیسی: avaze)
معنی: نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه

مترادف و متضاد

bruit (اسم)
گزارش، اوازه، سر و صدا، صدا

news (اسم)
خبر، اوازه، اخبار

air (اسم)
هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما

reputation (اسم)
اوازه، سابقه، شهرت، اعتبار، خوشنامی، اب رو، اشتهار، نیکنامی

buzz (اسم)
اوازه، همهمه، شایعه، ورور

fame (اسم)
اوازه، سابقه، نام، شهرت، سر بلندی، معروفیت

hearsay (اسم)
اوازه، شایعه، مسموعات، چیز شنیده

renown (اسم)
اوازه، نام، شهرت، اشتهار، صیت

فرهنگ فارسی

( آوازه ) ( اسم ) ۱ - صوت آوا آواز . ۲ - نغمه ترانه نوا. ۳ - هر یک از دستگاههای اصلی موسیقی . ۴ - خبر آگاهی اطلاع . ۵ - صیت شهرت .
آواز: بانگ، صوت، نغمه، صیت، شهرت

فرهنگ معین

( آوازه ) (زِ ) ( اِ. ) ۱ - صیت ، شهرت . ۲ - صوت ، آوا. ۳ - نغمه ، ترانه .
افگندن ( ~. اَ گَ دَ ) (مص م . ) ۱ - شهرت دادن . ۲ - شایعه کردن .

لغت نامه دهخدا

( آوازه ) آوازه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) آوا. آواز. صوت :
دل چو خم چند برآوازه نهی
ناید آواز جز از خم تهی.
جامی.
مشو غافل ز گردیدن که روزی در قدم باشد
همین آوازه می آید ز سنگ آسیا بیرون.
صائب.
|| خبر. آگاهی. اطلاع :
بدین آوازه هرجائی که شاهیست
بغایت ناشکیب و بی قرار است.
مسعودسعد.
ناگه یارم بی خبر و آوازه
آمد بر من بلطف بی اندازه
گفتم که چو ناگه آمدی عیب مکن
چشم تر و نان خشک و روی تازه.
محمدبن یحیی ̍.
|| صیت و شهرت مطلق. ذکر. چاو. ( زمخشری ). چَو :
بر اینگونه بر نام وآوازه رفت
ازیرا که او را پسر بود هفت.
فردوسی.
و نام و آوازه عهد همایون... بر امتداد ایام و مخلد گردانید. ( کلیله و دمنه ).
آوازه فراخ شد بعالم
درگاه تو را به تنگ باری.
خاقانی.
در آن سال آوازه بود. ( تاریخ طبرستان ). و هم در آن مدت آوازه افتاد که خوارزمشاه... فرمان یافت. ( تاریخ طبرستان ).
چو بهمن بزابلستان خواست شد
چپ افکند آوازه وز راست شد.
سعدی.
بنیکی و بدی آوازه در بسیط جهان
سه کس برند، غریب و رسول و بازرگان.
سعدی.
|| شهرت نیک. صیت و ذکر جمیل. نام نیک.نام آوری. نام :
مر او را سزد گر گواهی دهند
که معنی و آوازه اش همرهند.
سعدی.
که حاتم بدان نام و آوازه خواست
ترا سعی و جهد ازبرای خداست.
سعدی.
ور آوازه خواهی در اقلیم فاش
برون حله کن گو درون حشو باش.
سعدی.
فضل باید برای آوازه
اصل ناید برون ز دروازه.
مکتبی.
|| شهرت بد. بدنامی :
زنامهربانی که در دورتست
همه عالم آوازه جور تست.
سعدی.
کی آنجا دگر هوشمندان روند
چو آوازه رسم بد بشنوند؟
سعدی.
|| غناء. نوا. سرود. صوت حسن. || زمزمه. || نغمه. آهنگ. لحن. آواز.
- آوازه خوان ؛ مغنی. مغنیه.
- آوازه شدن ؛ مشهور گشتن. مایه عبرت گشتن : فان گفت هرگز مباد که من بر ملک برتری جویم و ترا چون بنده ام ایستاده بفرمان و اگر ملک چنین سخن گوید و فرماید خویشتن بسوزم تا در جهان آوازه شوم. ( مجمل التواریخ ).
- آوازه گشتن ؛ آواز گشتن. شهرت یافتن. مشهور شدن. سَمَر گشتن.

فرهنگ عمید

( آوازه ) ۱. صیت، شهرت: به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان / سه کس برند رسول و غریب و بازرگان (سعدی: ۷۵۱ ).
۲. بانگ، صوت.
۳. نغمه.

دانشنامه آزاد فارسی

آوازه. در موسیقی لحنی فرعی است و شش نوع دارد که صفی الدین اُرْمَوی آن ها را به شرح زیر نام برده است: گردانیه مشتق از راست و عشاقِ نغمۀ نهم، گَوِشت مشتق از نوا و حجاز نغمۀ نهم، مایه مشتق از کوچک و عراق نغمۀ پنجم، نوروز مشتق از ابواسلیک و حسینی نغمه چهارم، سلمک مشتق از زنگوله و اصفهان نغمه یازدهم، شهناز مشتق از رهاوی و بزرگ نغمۀ ششم. گاهی آوازه در معنای مقام نیز به کار رفته است.

گویش مازنی

/evaaze/ آوازه – شهرت

جدول کلمات

آوازه
شهرت

پیشنهاد کاربران

شدت 🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️

آوازه1 - آگاهی؛ 2 - شهرت نیک، نام آوری؛ 3 - نغمه، ترانه، نوا؛ 4 - ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه .
اسم آوازه باهمین معنی مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است.

stardom

نامداری


کلمات دیگر: