کلمه جو
صفحه اصلی

التیام


مترادف التیام : بهبود، بهبودی، تسکین، تشفی، شفا

برابر پارسی : بهبودی یافتن، درمان

فارسی به انگلیسی

healing up. cicatrization, conciliation, consolidation, healing up, clcatrization, mend

healing up, clcatrization


mend


فرهنگ اسم ها

اسم: التیام (دختر) (عربی) (تلفظ: eltiyām) (فارسی: اِلتيام) (انگلیسی: eltiyam)
معنی: صلح و آشتی، به هم آوردن، سر به هم آوردن، پیوسته شدن، سازواری میان دو چیز

(تلفظ: eltiyām) (عربی) به هم آوردن ، سر به هم آوردن ، پیوسته شدن ، سازواری میان دو چیز ؛ (به مجاز) صلح و آشتی .


مترادف و متضاد

redress (اسم)
تصحیح، التیام، جبران خسارت

conglutination (اسم)
بهم چسبیدن، التیام

بهبود، بهبودی، تسکین، تشفی، شفا


فرهنگ فارسی

بهم پیوستن وسربهم آوردن وبهبودیافتن زخم ، بهم پیونددادن، سازش دادن ، سازگاری میان دوچیز
۱ - ( مصدر ) بهم آمدن سر بهم آوردن پیوسته شدن : التیام استخوانها. ۲ - ( مصدر ) سازواری کردن میان دو چیز بهم پیوستن . ۳ - ( اسم ) بهم پیوستگی . جمع :التیامات . یا التیام جراحت . بهبود یافتن زخم بهم بر آمدن جراحت .
التام کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن .

بازیابی ساختاری و کارکردی بافت‌ها و اعضا و دستگاه‌های آسیب‌دیدۀ بدن


فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . التئام ] ۱ - (مص ل . ) بهبود یافتن زخم . ۲ - (مص م . ) سازگاری میان دو چیز. ۳ - (اِمص . ) به هم پیوستگی .

لغت نامه دهخدا

التیام. [ اِ ] ( ع مص ) ( از «ل ٔم » ) التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. ( منتهی الارب ). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. ( غیاث اللغات ). پیوسته شدن با یکدیگر. ( تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن جراحت. ( مؤیدالفضلا ) :
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.
ظهوری ( از آنندراج ).
|| سازواری کردن میان دو چیز. ( منتهی الارب ). || پیوسته شدن با یکدیگر. ( مصادر زوزنی ). مقابل خرق ، بهم آوردن شکستگی و شکافتگی. مرمت کردن یا مرمت یافتن چیزی شکسته :
سنگی زده است پیری بر طاس عمر تو
کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام.
ناصرخسرو.

التیام. [ اِ ] ( ع مص ) ( از «ل وم » ) نکوهیده شدن. || نکوهش پذیرفتن. ( منتهی الارب ).

التیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل ٔم ») التآم . کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن . (منتهی الارب ). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم . (غیاث اللغات ). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن جراحت . (مؤیدالفضلا) :
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام .

خاقانی .


زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام .

ظهوری (از آنندراج ).


|| سازواری کردن میان دو چیز. (منتهی الارب ). || پیوسته شدن با یکدیگر. (مصادر زوزنی ). مقابل خرق ، بهم آوردن شکستگی و شکافتگی . مرمت کردن یا مرمت یافتن چیزی شکسته :
سنگی زده است پیری بر طاس عمر تو
کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام .

ناصرخسرو.



التیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل وم ») نکوهیده شدن . || نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. به‌ هم پیوستن و سر به ‌هم آوردن و بهبود یافتن زخم.
۲. به‌هم پیوند دادن.
۳. سازش دادن.
۴. سازگاری میان دو‌چیز.
⟨ التیام یافتن: (مصدر لازم)
۱. سر به ‌هم آوردن زخم.
۲. علاج شدن؛ بهبود یافتن.


۱. به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم.
۲. به هم پیوند دادن.
۳. سازش دادن.
۴. سازگاری میان دو چیز.
* التیام یافتن: (مصدر لازم )
۱. سر به هم آوردن زخم.
۲. علاج شدن، بهبود یافتن.

فرهنگستان زبان و ادب

{healing} [پزشکی] بازیابی ساختاری و کارکردی بافت ها و اعضا و دستگاه های آسیب دیدۀ بدن

پیشنهاد کاربران

این اسم عربی ست و پارسی آن سازواری می باشد. . . نیژنگ سازواری برابر پارسی برای مرحله التیام می باشد. سازواری نیروی التیام است . . . و سازگاری نیروی سازش محسوب می گردد.

التیام : اِلتیام عربی ) 1 - به هم آوردن، سر به هم آوردن، پیوسته شدن، سازواری میان دو چیز؛ 2 - ( به مجاز ) صلح و آشتی.

التیام=بهبودی

التیام بخشیدن یه چند درصد کمتر از درمان کردن ، در سلامت جسم و جان مؤثره


پس در نتیجه التیام بخشیدن یعنی تا حدودی تسکین دادن و بهبود بخشیدن

اما

درمان کردن یعنی کاملا تسکین دادن و بهبود بخشیدن


کلمات دیگر: