کلمه جو
صفحه اصلی

افراخته


مترادف افراخته : افراشته، اهتزاز، بلند

فارسی به انگلیسی

erect, straight

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: afrāxte) (صفت مفعولی از افراختن) افراشته ، بالابرده ، برپا شده ، کشیده ، برکشیده.


اسم: افراخته (دختر) (فارسی) (تلفظ: afrākhte) (فارسی: اَفراخته) (انگلیسی: afrakhte)
معنی: افراشته، بالابرده، برپا شده، کشیده، برکشیده

مترادف و متضاد

افراشته، اهتزاز، بلند


فرهنگ فارسی

(اسم ) بلند کرده بالا برده افراشته .

فرهنگ معین

(اَ تِ ) (اِ مف . ) بلند کرده ، بالا برده .

لغت نامه دهخدا

افراخته. [ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) برداشته. بلندگردانیده. ( برهان ). نصب شده. برپاشده. ( ناظم الاطباء ). بمعنی افراشته است یعنی برداشته. ( اوبهی ). بلندکرده. بالابرده. افراشته. ( فرهنگ فارسی معین ). کشیده. برکشیده. ( یادداشت مؤلف ) :
ز عود و ز صندل بهم ساخته
بسر برش ایوانی افراخته.
- افراخته پای ؛ افراخت پای. ( ناظم الاطباء ). اخمص. ( دستور ).
- گردن افراخته ؛ گردن افراشته. گردن بلندکرده و بالاکرده :
کدوئی است او گردن افراخته
ز ساق گیائی رسن ساخته.
نظامی.

فرهنگ عمید

= افراشته

افراشته#NAME?


پیشنهاد کاربران

الفی


کلمات دیگر: