برابر پارسی : فرشتگان
ملائک
برابر پارسی : فرشتگان
فرهنگ اسم ها
اسم: ملائک (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: malā’ek) (فارسی: مَلائِک) (انگلیسی: malaek)
معنی: ملک، فرشتگان، ( عربی ) ( جمعِ مَلَـک و مَـلأک )، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) فرشته
معنی: ملک، فرشتگان، ( عربی ) ( جمعِ مَلَـک و مَـلأک )، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) فرشته
(تلفظ: malā’ek) (عربی) (جمعِ مَلَـک و مَـلأک (در ادیان) فرشتگان ؛ (در گفتگو) (به مجاز) فرشته، ← فرشته.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع ملک و ملاک و ملائک فرشتگان : [ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند . ] ( حافظ . ۱۲۴ )
ملائکه: فرشتگان، جمع ملک
( اسم ) جمع ملک و ملاک و ملائک فرشتگان : [ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند . ] ( حافظ . ۱۲۴ )
( اسم ) جمع ملک و ملاک و ملائک فرشتگان : [ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند . ] ( حافظ . ۱۲۴ )
فرهنگ معین
(مَ ئِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مَلَک ، فرشتگان .
(مَ یِ ) [ ع . ملائک ] (اِ. ) جِ ملک ، فرشتگان .
لغت نامه دهخدا
ملائک. [ م َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَلَک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ مَلَک و مَلأک. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ملایک و ملک و مَلأک شود.
ملایک. [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَلَک و مَلْأک. فرشتگان. ملائک :
به دشتی رسیدم بمانند دریا
که کس جز ملایک ندیدیش معبر.
جبرئیل از سدره گوید با ملایک در ملا.
دوستان را کوه انده دشمنان را یار غار.
رایتت را از ملوک و از ملایک لشکر است.
شاه ، بند «باقلانی » بست ما بند قبا.
سفت ملایک علمش می کشید.
گهی سترملایک می دریدم.
ز اهرمن گردی و هامانی شوی.
مرد مسجود و ملایک آمد او.
ملایک را نهیبش بفگند پر.
که فوج ملایک بر اوج فلک.
چندین به دست دیو زبونی چرا کنیم.
قامت است آن یا قیامت یا الف یا نیشکر.
پیش تسبیح ملایک نرود هیچ رجیم.
گرد برگشتم و نیکو نظری کردم و رفت.
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
به دشتی رسیدم بمانند دریا
که کس جز ملایک ندیدیش معبر.
عمعق ( دیوان چ نفیسی ص 146 ).
چون به شاهین قضا انصاف سنجی گاه حکم جبرئیل از سدره گوید با ملایک در ملا.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 3 ).
ای شیاطین را ز توشکر و ملایک را گله دوستان را کوه انده دشمنان را یار غار.
قوامی رازی ( از تاریخ ادبیات صفا ).
لشکرت را آیت «نصرمن اﷲ» رایت است رایتت را از ملوک و از ملایک لشکر است.
انوری.
وز ملایک نعره ها برخاست کآنک بر زمین شاه ، بند «باقلانی » بست ما بند قبا.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 21 ).
ستر کواکب قدمش می دریدسفت ملایک علمش می کشید.
نظامی.
گهی برج کواکب می بریدم گهی سترملایک می دریدم.
نظامی.
از ملایک بوده شیطانی شوی ز اهرمن گردی و هامانی شوی.
عطار ( مصیبت نامه چ نورانی وصال ص 11 ).
ملک را سلطان و مالک آمد اومرد مسجود و ملایک آمد او.
عطار( ایضاً ص 13 ).
شیاطین را نشیبش بگسلد پی ملایک را نهیبش بفگند پر.
مجد همگر.
نگویم دد و دام و مور و سمک که فوج ملایک بر اوج فلک.
سعدی ( بوستان ).
چون برترین مقام ملایک بر آسمان چندین به دست دیو زبونی چرا کنیم.
سعدی.
آفتاب است آن پری رخ یا ملایک یا بشرقامت است آن یا قیامت یا الف یا نیشکر.
سعدی.
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم پیش تسبیح ملایک نرود هیچ رجیم.
سعدی.
با ملایک پس ازآن صومعه قدسی راگرد برگشتم و نیکو نظری کردم و رفت.
ابن یمین.
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدندگل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
حافظ.
و رجوع به ملائک شود.فرهنگ عمید
= مَلَک
مَلَک#NAME?
پیشنهاد کاربران
روحانیان
هم خانواده=ملئک، فرشته
فرشته
فرشتگان
فرشته ها، فرشتگان
کلمات دیگر: