اون
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: آون (دختر) (فارسی)
معنی: آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
معنی: آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
فرهنگ فارسی
( آون ) ( اسم ) ۱ - رشتهای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود . ۲ - هر چیز آویخته معلق . ۳ - جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت . یا آونگ الکتریکی ( برقی ) آلتی است مشکل از گلولهای سبک وزن ( مغزنی آقطی ) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
آواز
آواز
فرهنگ معین
( آون ) (وَ ) ( اِ. ) آونگ .
لغت نامه دهخدا
( آون ) آون. [ وَ ] ( ص ، اِ ) مخفف آونگ. نگون. معلق. آویزان. آویخته. دروا.
- آون کردن میوه ؛ به آونگ کردن آن :
همه مردم از دانه خرمن کنند
ز انگور دوشاب و آون کنند.
آون. [ وِ ] ( اِ ) در لهجه عرب اندلس «ابن » بوده و از اینرو کنیه ها مَبْدُوّ بابن عربی که از آن طریق داخل مغرب شده است بهمان صورت باقیست : آون پاس بجای ابن باجه.
اون. [ اَ ] ( ع اِ مص ) تن آسایی. || نرمی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) آرام و نرم. ( ناظم الاطباء ). || آهسته. || رفتار. || یک گوشه خرجین. || ( مص ) آهسته و نرم و آرام رفتن. ( منتهی الارب ). ( ناظم الاطباء ). آهستگی و چربی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).
اون. [ اَ وَ ] ( ع اِ ) هنگام. ( منتهی الارب ). ج ، آونة. ( منتهی الارب ).
اون. [ اِ وَ ] ( ع اِ ) هنگام. ( منتهی الارب ).
اون. ( ع اِ ) ج ِ اِوان. صفه بزرگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ایوان.
اون. [ ] ( ترکی ، اِ ) آواز. ( شرفنامه منیری ).
- آون کردن میوه ؛ به آونگ کردن آن :
همه مردم از دانه خرمن کنند
ز انگور دوشاب و آون کنند.
شمسی ( یوسف وزلیخا ).
آون. [ وِ ] ( اِ ) در لهجه عرب اندلس «ابن » بوده و از اینرو کنیه ها مَبْدُوّ بابن عربی که از آن طریق داخل مغرب شده است بهمان صورت باقیست : آون پاس بجای ابن باجه.
اون. [ اَ ] ( ع اِ مص ) تن آسایی. || نرمی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) آرام و نرم. ( ناظم الاطباء ). || آهسته. || رفتار. || یک گوشه خرجین. || ( مص ) آهسته و نرم و آرام رفتن. ( منتهی الارب ). ( ناظم الاطباء ). آهستگی و چربی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).
اون. [ اَ وَ ] ( ع اِ ) هنگام. ( منتهی الارب ). ج ، آونة. ( منتهی الارب ).
اون. [ اِ وَ ] ( ع اِ ) هنگام. ( منتهی الارب ).
اون. ( ع اِ ) ج ِ اِوان. صفه بزرگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ایوان.
اون. [ ] ( ترکی ، اِ ) آواز. ( شرفنامه منیری ).
اون . (ع اِ) ج ِ اِوان . صفه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ایوان .
اون . [ ] (ترکی ، اِ) آواز. (شرفنامه ٔ منیری ).
اون . [ اَ ] (ع اِ مص ) تن آسایی . || نرمی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) آرام و نرم . (ناظم الاطباء). || آهسته . || رفتار. || یک گوشه ٔ خرجین . || (مص ) آهسته و نرم و آرام رفتن . (منتهی الارب ). (ناظم الاطباء). آهستگی و چربی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
اون . [ اَ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب ). ج ، آونة. (منتهی الارب ).
اون . [ اِ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
( آون ) = آونگ
دانشنامه عمومی
گویش مازنی
/oon/ آن
آن
پیشنهاد کاربران
آرد
عدد ده
عدد ده
اون ( Un ) در زبان ترکی به معنی آرد است
اُن ( On ) در زبان ترکی به معنی عدد ده است
اُن ( On ) در زبان ترکی به معنی عدد ده است
کلمات دیگر: